دوشنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۸۵

آریائیهای با شکوه

دو تا کهنه کار کنار هم نشستند و دارند صحبت می کنند,شاطر هم همون دور و اطراف داره هرز میپره:
-چرا اون روزی نیومدی بریم اونجا؟
-خب کلفت بودی ترسیدم!
اینو بخاطر این اینجا گفتم که دیدم لفظ باحالیه منتها من از اونجائی که من بسیار آدم سر وقتی هستمو و هرگز نمیتونم قراری رو که گذاشتم بپیچونم در نتیجه برام استفاده ای نداره .دیدم اگه اینجا بنویسمش بهتر از اینه که رو دستم بمونه
پانوشت:میخواستم بگم که کار قشنگی نیست که تا دری به تخته می خوره دوره بیفتیمو مثل خوره ها اعتراض کنیم که با دیدن مشخصات و وجنات این فیلم دیدم که در مقابل این حریف قدر کاری جز تعظیم نمیتونم انجام بدم. بله چه دلتون بخواد چه نه این فیلم واقعا فیلم خوبی از آب در اومده و اگه بخوایم از این مسخره بازیها در بیاریم فقط بیشتر خودمونو خراب کردیم.فقط اگه خواستید میتونید خیلی محترمانه و خونسردانه بگید:هی دوست عزیز واقعا فیلم قشنگی ساختید, تبریک میگم ,اما فکر کنم اینجاش با تاریخ مطابقت نداره ها!. تازه اونها هم احتمالا در جواب خواهند گفت که بابا این فقط یه فیلم سرگرم کننده است چرا اینقدر سخت گرفتین شما؟ و به این نتیجه میرسن که بابا ساموئل جانسون راست گفته که:"میهن پرستی آخرین پناهگاه برای انسانهای پسته"

۲ نظر:

ناشناس گفت...

حقیقت همیشه تلخه نه زهر ماره

شقايق گفت...

kh ob are manam shenidam kheili ghashange, amma hamin filmaye sargarm konande dide adamam avaz mikonanaa