جمعه، فروردین ۰۲، ۱۳۸۷

مرگ در پشت چراغ قرمز

یکی بود ,یکی نبود.ما یه خان دائی پولداری داشتیم که 7-8 سال پیش اومد عید خونهء بزرگ فامیل ما که ما هم اونجا بودیم. نه گذاشت و نه برداشت گذاشت تو کاسهء پسر عمهء ما که تو چرا اینقدر کوچولو موندی با این سن و سالت؟!؟! اون بنده خدا هم از این حرف خیلی ناراحت شد ,این گذشت تا 2-3 سال بعدش که اون پسر عمهء ما بنده خدا در 23 سالگی سرطان گرفت و مرد و تا 7-8 سال بعدش که الان باشه و دختر اون خان دائی شوهر کرده همین تازه گیها, حالا نه تنها که دختره همه جوره سره از شوهرش که دست بر قضا قد شوهرش دقیقا هم اندازهء قد اون پسر عمهء خدا بیامرز ما هم هست .خلاصهء حالا هر چی که هست و هر چی که نیست خان دائی از این وصلت حسابی ناراضیه اما هیچ کاری هم از دستش بر نمیاد. به هر حال نتیجهء اخلاقی اینکه هیچوقت دیگران رو مسخره نکنید چون حتما یه جورائی به سرتون میاد!
پانوشت:فکر کنم دیروز پشت چراغ قرمز یه نفر مرد.ما پشت چراغ بودیم که دیدیم که چراغ سبز شد اما ماشینهای جلوی ما حرکت نمیکنند, از بغل که انداختم دیدم رانندهه سرشو گذاشته رو صندلی و تکون نمیخوره. ما که نمی شد وایسیم اما خدا کنه زیاد مشکل جدی ائی براش پیش نیومده باشه, هر چند که تجربه نشون داده که توی این دنیا خوش بینی مصادفه با حماقت!

چهارشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۶

گنگ خواب دیده

در اون شبی که قرار بود چهارشنبه سوری باشه مام در گوشه ای نشسته بودیم و می خوردن حریفان رو نظاره میکردیم که دو تا پیرزنه اومدن و به ما ملحق شدن. صدای انفجار از هر سو بگوش می رسید که یکی از پیرزنا گفت:یعنی میشه شماها یه انقلاب دیگه راه بندازید تو این مملکت؟ ما رو میگی؟پیش خودم گفتم تو رو خدا ببینا! یه بار رفتن انقلاب کردن و مملکتو همه جوره ترکوندن حالا دنبال بقیه اش میگرده! والا حالا خوبه که یه پاشم لب گوره و این حرفها رو میزنه!
پانوشت:یه اتفاق بدی افتاده! یه فیلمی بود که فقط من دیده بودم و خیلی هم فیلم قشنگی بود اما حالا هر چی فکر میکنم یه ذره از داستانش رو هم یادم نمیاد.من یه چیزی رو که خیلی دوست داشتم حتی دیگه نمیتونم به یاد بیارم و این فاجعه اس!

دوشنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۶

آخرین روزهای جمهوری

یه مقاله میخوندم که توش یه سوال جالبی رو مطرح کرده بود: اینکه چرا وقتی فوتبالیستها وقتی یه فرصتی گلزنی رو از دست میدن دست به موهاشون میکشن؟ آیا تو اون شرایط میخوان موهاشونو مرتب کنن؟ یا متلا چرا وقتی اخراج میشن دستاشونو جلو صورتشون میگیرن؟ در ادامه نویسنده میگفت که تمامی اینها به نوعی برای ارضا حس لامسه انسانه که که یکی از حواس پنجگانه اس وارضای اون نقش مهمی در آرامش بخشی داره.خب انسان در هر دوره بنوعی این نیازشو باید ارضا کنه و این نیاز در هر کسی هست که با خیلیا هم قابل بر طرف شدنه اما اگه قرار باشه من کسی رو بطور خاص بغل کنم باید بگم که گوشه گیر و خجالتی تر از این حرفام و در نتیجه فکر کنم الان فقط یه نفر باشه که بخوام بغلش کنم که احتمالا اون یه دونه رم اون نخواد!! اما از این گذشته و در راستای همون مقاله هه ما برای بغل کردن همه دربست آماده ایم و مخلص همه هم هستیم!
پانوشت:تو خیابونا بوی فتنه و توطئه به مشام میرسه و سلطهء شیطان بر جمهوری هر روز بیشتر و بیشتر میشه, من از اینهمه فساد خنده ام میگیره و پیش خودم فکر میکنم: خب عمر این دوره کی تموم میشه به نظرت؟

پنجشنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۶

بازبینی انتقادی یوسف و زلیخا

خب اینکه هی از از یوسف بابت دست رد زدن به سینهء!! زلیخا تعریف میکنن به نظرم کاملا بی مورد و بچه گانه اس . در یک بازبینی منطقی شرایط می بینیم که یوسفی که یه عمری در کنعان وردست بابای پیغمبرش عینهو بچه مثبتها زندگی کرده بوده چطور می تونسته در یک برخورد ناگهانی با زن برهنه ای به زیبائی زلیخا کاری صورت بده؟ والا اونکه پسر پیغمبر بوده خیلی از اون زرنگتراشم در مواجهه با چنین فرصتی کپ میکردن, تازه اینم داشته باشید که زلیخا شوهر داشته( بعد 2500 سال هنوز که هنوزه این قضیه واسه اهلش تابوئه) و شوهرش ارباب قدر قدرتی بوده به اسم عزیز مصر! در نتیجه اینکه یوسف هیچ هنری نکرده بوده! قصهء یوسف به نظرم فرازهای بسیار بهتری داره که از اونها میشه به بریده شدن دست زنها بر اثر دیدن یوسف یا قضایای تعبیر خواب اشاره کرد و تاکید بر قسمت مذکور بیشتر حکایت از حشری بودن اهل فن داره به نوعی!
پانوشت:راستی فکر کنم شوهر خالمو دیدم تو خیابون, با بابام عینهو کارد و پنیرن و سر همین تو 10 سال گذشته یکبار اونم در حد 3-4 دقیقه بیشتر ندیدمش. تو خیابون داشتیم از کنار هم رد میشدیم که یه نگاه سریع به هم انداختیم, قیافهء اون حسابی داغون بود و قیافهء من از اون داغونتر. اما خب تو چشمامون یه چیزائی بود که ما رو به گذشته های خیلی دور حوالت میداد

چهارشنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۸۶

!ذهن خود را آزاد کن

واقعا اینکه میگن آدم باید سعی کنه که مرزهای ذهنی خودشو پشت سر بذاره و در بند متوهمات ذهنی خودش نباشه حرف درستیه اما این چیزیه که ماها کمتر بهش توجه و کمتر از اون بهش عمل می کنیم. قضیه خیلی ساده است خب مثلا وقتیکه خونهء ما زمینش شده متری دو میلیون خب بدیهیه که فرشته شده باشه متری شش میلیون اما هضم کردن چنین عددی تا مدتها برای من راحت نبود, اگه خودم باید حدس میزدم نهایتا می گفتم 4-5 میلیون.به هر حال داستان شوهر کردن این دختر خوشگل تحصیلکردهء اولترا مایه دار خانوادهء ما هم یه چیزی تو همین مایه هاس نتیجه اینکه وقتی الان نرخ معمولی مهریه رو 1000-1200 سکه دور میزنه خب بایدم مهریهء این عزیز مون 3300 سکه باشه اما خب با تمام این اوصاف این نرخ ما رو حسابی شوکه کرد.من باز میگم موضوع اصلا اینا نیست موضوع همینه که ما باید افقهای دید خودمون رو گسترش بدیم و برای هر شرایطی آماده باشیم همین!
پانوشت:در هنگامهء طی طریق با یکی از رفقای مشفق مواجه شدیم با به ظاهر دوشیزه ای با منظری بغایت خلاف آمد عادت.موافق گفت:آخر تا کی از این خواهد بود؟ گفتم مر او را: خمش! که سوای اقتضای شباب بر جلوه گری ,مجاهدت او بر این دگرگونی مرا به یاد امی واینهاوس می اندازد همی. حال اگر به تمامی او نشده همین که از همرنگ جماعت شدن استنکاف نموده او را اجریست ماخوذ!

شنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۸۶

در مدرنیته عشق نمی بارد

سوار بی.ار.تی شدم این چند روزا چند بار.هر چی شلوغتر که میشه هم خشونت و هم شوخ طبعی به طرز قابل ملاحظه ای افزایش پیدا میکنه اما تو مترو هزاری هم که شلوغ بشه صدا از کسی در نمیاد منظور اینکه میگن تو خارج عاطفه و اینا نیست سر همین چیزاست دیگه سیستمشون پیشرفته اس اگه ما هم کارمون درست بود عینهو سگ و گربه از سر و کول هم بالا نمیرفتیم
پانوشت:تو تلویزیون میگه ما از کشتار برادران مسلمونمون تو غزه متاسفیم. من موندم ما چرا تو اون 8 سالی که برادران عراقیمونو می کشتیم واسشون متاسف نمیشدیم که سعی کنیم این جنگو یه ذره زودتر تمومش کنیم؟

پنجشنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۶

تو آن نیستی

آمریکا رو بیین! از یک سال و نیم مونده به انتخابات دارن خودشونو جر میدن. پلاکارد و کمپین و ... .صحبتهای کاندیداهاشونو اگه گوش کنی خدائی خنده ات میگیره, فوق العاده حرفهاشون کلیشه ای و کلیه در حد اینکه ما اقتصاد رو راه میندازیم و از شما در برابر شرکتهای بزرگ حمایت میکنیم و قس علی هذی . تازه همه اینها در حالیه که تو اون نظام چند لایه ای که شهردار و فرماندار و غیره هم همه توسط خود مردم انتخاب میشن و همه زیر ساختها ساخته شده و اکثر کارها هم دست بخش خصوصیه واقعا رئیس جمهور چقدر میتونه تاثیر گذار باشه؟ انتخابات ریاست جمهوری اونها شش ماه قبل از انتخابات رئیس جمهوری ماست اما ما اون که هیچی انتخابات مجلس که همین هفتهء بعد هم هست رو اساسا به تخممون نمی گیریم.حالا بعضیها میگن آقا اونجا دموکراسیه و اینجا فلان, آره اما خدائی نمیشه گفت که اینهمه که اونها واسه زندگیشون برنامه دارن و اینهمه که ما بیخیالیم در سرنوشتمون بی تاثیره
میان پرده:دوست عزیز! من احمق فکر کنم روزی 3-4 ساعت مطالعه میکنم اما همش نه که چرت و پرتهای سیاسی و مطالب مجلات و ایناست در نتیجه دو ساله که یک کتابم نخوندم.زندگی من تو اخبار احمقانه و سطحی, دسته بندیهای زود گذر و وطن پرستیهای احمقانه به سرعت میگذره و منم کاری از دستم بر نمیاد
پانوشت:والا اگه کسی خونده باشه ما قبلا هم در مورد آقای مجید مجیدی گفتیم که این آدم همونطور که از فیلماش بر میاد آدمیه که بسیار جبر گراست . حالا شاهد عینی حرفهای ما رو میشه در برخوردش با اندیشه های سروش دید.یه چیزی رو جدی میگم من مطمئنم که اگه این نظریات سزوش رو با خیلی از رفقای خودم که بچه های پائین هستند و خیلی هم اهل هیئت و اینجور حرفها مطرح کنم مطمئنم که برخوردشون بسیار منطقی تر و بهتر از ایشونه. که مطمئنا قسمت زیادی از چنین رویکردی از خود بزرگ بینی و بی جنبگی ایشون ناشی میشه که اینم چیز تازه ای نیست چه اونجا که توی یه مجلسی میخواست از خاتمی تجلیل کنه با ادعای اینکه من هنرمندم و به دنیا از زاویهء متفاوتی نگاه میکنم اینچنین داد سخن داد که که ای آقای خاتمی من میخوام از ناکامیهای شما تشکر کنم و....