پنجشنبه، فروردین ۱۰، ۱۳۸۵

دروغهای سیزده

امسال قراره اوضاع مملکت قراره یکباره برای همیشه به بهترین وضع ممکن دربیاد
امسال قراره به وبلاگ نویسا وام ازدواج بدن
امسال قراره بالاخره اون زلزله ای همه منتظرشن تو تهران بیاد
سایت گوگل هم بنا به در خواستهای بی شمار ایرانیانی که برای اثبات عرق ملی شون دیواری کوتاهتر از گوگل پیدا نکردن قول داده از این به بعد نه تنها لوگوی نوروز که لوگوی چهارشنبه سوری,سیزده به در وشب یلدا رو هم هر سال روی صفحه اصلیش بذاره
سایت صهیونیستی یاهو هم در اقدامی تلافی جویانه گفته نه تنها ایمیل ها و ای دی های یاهوی ایرنیان رو حذف می کنه بلکه از این به بعد به هر ایرانی که وارد یاهو بشه هم به فارسی فحش خوار و مادر میده
امسال از بعضیها در خواست شده که اینقدر عکس دست و پاشونو تو وبلاگشون ندازن چون پاک جوونای مردمو هوائی کردن
امسال قرار شده بعضیها دست از دشمنی با بعضیها بر دارنو یه کم عاقلانه به دور و برشون نگاه کنن
امسال قراره هر کسی واسه اون کسی کامنت بذاره که از مطالبش خوشش اومده
.....و
دیگه خودتون دیدن ترکوندن وبلاگ ما رو دیگه مگه نه؟

چهارشنبه، فروردین ۰۹، ۱۳۸۵

محمد رسول الله


امروز تلویزیون برای چندمین بار فیلم"پیغام" رو که اینجا همه با نام محمد رسول الله می شناسن نشون داد. فکر نمی کنم توی این هفتاد میلیون ایرانی کسی پیدا بشه که هنوز این فیلمو ندیده باشه در ضمن فکر می کنم حداقل نصف کسائی که آنتونی کوئین بازیگر مشهور این فیلمو توی ایران می شناسن به خاطر همین فیلم باشه.اما این نمایش بسیار زیاد این فیلم از طریق تلویزیون اصلا به این معنی نیست که این فیلم فیلم بدی باشه بلکه به نظر من فیلم بسیار خوبیه و بر عکس اکثر کارهائی که اینجا با نیت مذهبی بودن ساخته می شن اما در بهترین حالت یه فیلم تاریخی نیم بند هستن این یکی اتفاقا عمیقا یه فیلم معنوی از کار در اومده و اگه اعتقاد داشته باشین! می تونه شما را با روح اسلام آشنا کنه و حتی صحنه های موعظه کردنش هم نه تنها شعاری از کار در نیومده بلکه اتفاقا از صحنه های تاثیر گذارش شده.بر عکس ایران که همه تقریبا که همه مردم این فیلم رو دیدن این فیلم که با عوامل بین المللی هم ساخته شده رو کمتر کسی می شناسه اما تا اونجائی که می دونم اکثر کسائی که این فیلمو دیدن اونو پسندیدن.اما چیزی که من بیشتر از هر چیزی توی این فیلم مورد پسند من قرار گرفت شخصیت ابوسفیان بود,ابوسفیان نه به خدایان اهمیتی می داد نه چرندیاتی مثل شرافت و عشیره و ...براش اهمیت داشت تنها چیزی که براش مهم بود منافع شخصی خودش بود اما اینقدر باهوش بود که با چیزی که درست نمی شناسه بیهوده جنگ نکنه .در ضمن اگه موسیقی این فیلم به نظرتون تاثیر گذار میاد علتش اینه که اونو موریس ژاره آهنگساز فیلمهای دیوید لین و استاد موسیقی های حماسی اونو ساخته
جملات قصار:ابوسفیان:از تدبیر به دوره از تفکر خارجه!من از مردی که روزی چوپانی بیش نبود شکست خوردم
دیدی که چگونه اسلام از لکه ای شروع شد و همه جا رو فرا گرفت-
این لکه در چشم من بود من نمی تونستم اونو ببینم-

از عجایب روزگار


در روزهای اخیر تلویزیون فیلمی(اسلیپ استریم,که تلویزیون اونو با نام متوقف کنندگان زمان پخش کرد.در ضمن اسم این فیلم تمام داعیه داران ترجمه رو به مباهله دعوت میکنه!) رو نشون داد که من می خواستم ازش به عنوان سورپریز امسال تلویزیون یاد کنم اما وقتی نظرات دیگران رو دیدم اندکی در این قضیه دچار شک و تردید شدم اما به هر حال اگه سورپریز هم نبوده لااقل عجیبترین فیلم بوده.این فیلم که موضوعش سفر در زمانه به طرز متفاوت و جالبی به این قضیه پرداخته بود و یه جورهائی معلوم بود که از فیلم مطرح و متفاوت تام تیکور یعنی "بدو لولا بدو"تاثیر گرفته اما در قیاس با اون فیلم با شوخ طبعی بیشتری به این قضیه پرداخته بود. داستان این فیلم راجع به یک محقق جوانه که دستگاهی برای به عقب برگندوندن زمان در حد ده دقیقه طراحی کرده و پلیس هم از این قضیه با خبره و اون رو بطور مخفیانه تحت نظر داره و این قضایا با سرقت یک گروه سارق نسبتا کله خراب از یک بانک گره میخوره و ... . یکی از فرازهای بسیار جالب این فیلم دیدگاه نسبی نگرش بود بطوریکه دزد و پلیس قصه علی رغم دشمنی شون هر دو با هم سعی میکردن که زمانو به عقب برگردونن تا از این مخمصه ای که گرفتارش شدن خلاصی پیدا کنن.در ضمن من از شخصیت رئیس دزدهای فیلم هم بیسار خوشم اومد اون یکی از اون کله خرائی بود که من خیلی دوست دارم.این فیلم ,فیلم بسیار مهجور و ناشناخته ایه که به علت عدم استقبال پس از اکران محدود در یکی دو جشنواره بدون اکران در سینماها در تلویزیون به نمایش در آمد و سپس وارد بازار ویدئو شد راستش خود من هم قبل از دیدن این فیلم هیچ شناختی ازش نداشتم و چیزی که باعث شد این فیلمو ببینم بازیگر نقش اولش یعنی شون آستین (بازیگر نقش سام در مجموعهء ارباب حلقه ها) بود به هر حال بعید می دونم اگر این فیلمو ندیدید دیگه این فرصت براتون پیش بیاد
اما اون چیزی که باعث بهت و حیرت من شد این بود که چطور میشه فیلمی اینقدر به نظر من فیلم خوبی بیاد اما دیگران اونو یک آشغال ارزیابی کنن! نمی دونم شاید ساختار باسمه ایش به من ساخته ,شاید هم یک شاهکاره که بعدا قراره کشف بشه!. به هر حال اگه اهل خرد جمعی و عقل سلیم و اینجور صحبتها هستید چیز زیادی از دست ندادین اما اگه شاطرو قبول دارین برین این فیلمو از زیر سنگ هم شده جور کنین و تماشا کنین

اقدامی شجاعانه

در خبرها می خوندم که دست اندرکاران فیلم تازه ساموئل.ال.جکسون با نام مارها در هواپیما تصمیم گرفته اند با اضافه کردن مقادیر متنابهی خشونت و سکس و بددهنی درجه فیلمشون رو از "مجاز برای سیزده سال به بالا" به "مجاز برای هیجده سال به بالا"ارتقا بدن جالب اینکه بدونید در هالیوود همیشه عکس اینکار انجام میشه .اما مثل اینکه دست اندرکاران این فیلم تصمیم گرفته اند بجای اینکه هر جور شده مخاطبان بیشتری رو به سالن بکشن ,سعی کنن که مخاطبان حرفه ای اینجور فیلمها رو بیشتر راضی کنن.راستش همیشه از این کارهای کله خرانه خوشم میومده,اینکه با سرعت هر چه تمامتر در اتوبانی به سمت جلو بری که می دونی آخرش نابودی و فناست اما شک و تردید به خودت راه ندی

یکشنبه، فروردین ۰۶، ۱۳۸۵

لیندسی و من


راستش امروز وقتی داشتم یه نگاهی به بیوگرافی لیندسی لوهان می انداختم برای چندمین بار برای خودم کمی تا قسمتی متاسف شدم آخه شما حسابشو بکنید این لیندسی لوهان با اینهمه شهرت و موفقیت از من دو سال کوچیکتره!راستی اگه اون داره زندگی می کنه پس من دارم چیکار می کنم؟
حالا از شوخی گذشته موقعیت لوهان بعنوان یک ستاره سینما اونم در نوزده سالگی از هر حیث چشمگیره فقط من باب مقایسه خدمتتون عرض کنم که خیلی از بازیگرای سینمای ایران مثل پرویز پرستوئی,خسرو شکیبائی و عزت الله انتظامی تازه در دههء چهل زندگیشون بود که تونستن مطرح بشن البته این موفقیت انچنان اتفاقی هم نبوده بلکه لوهان از دوازده سالگی در سریالهای تلویزیونی به ایفای نقش می پرداخته وبعبارتی استودیوها اونو از همون موقع تحت نظر داشتن. در خبرها می خوندم که به تازگی شرکت باربی عروسکهای لیندسی لوهان رو وارد بازار کرده که خودش نشانگر جایگاه لوهان بعنوان یک الگو و ستاره در میان دختران نوجوانه که بخش مهمی از بازار مصرفی رو تشکیل می دن
اما از همه اینها گذشته اون چیزی که در آینده می تونه بعنوان نقطه ضعف لوهان مطرح بشه در واقع همون نقطه قوتش یعنی زیبائی خارق العاده اشه(فقط برای اینکه متوجه میزان زیبائی لوهان بشید پیشنهاد می کنم یه نگاهی به فیلم هربی که همین روزها از تلویزیون پخش میشه بندازید) زیرا اگه لوهان فقط بخواد به زیبائیش متکی باشه در آینده نزدیک و با مقداری افزایش سن باید جای خودش رو به دیگرانی بده که به سرعت دارن از راه میرسن و واقعا حیفه که دختری با اینهمه استعداد به این زودیا از یاد بره.البته به نظر می رسه که خود لوهان هم متوجه این قضیه هست و اینرو می شه از ایفای نقشهای کوتاهش در فیلمهای مطرح و متفاوتی مثل بابی و فیلم آخر رابرت آلتمن فهمید

جمعه، فروردین ۰۴، ۱۳۸۵

نقشهء پرواز


دیشب داشتم فیلم نقشهء پرواز را می دیدم که محو ابهت سیستم پروازی این کشورهای امپریالیستی شدم انصافا حمل کردن 450 مسافر در ارتفاع 36000 پائی(حدودا یازده کیلومتر) آنهم از برلین به نیویورک از هر حیث کار خارق العاده ایه تازه تمام اینها به کنار و از همه جالبتر سیستمها و امکانات رفاهی موجود در این هواپیما بود که اصلا با این اتوبوسهای پرنده ما قابل مقایسه نیست.من پیش از این هم مطالبی راجع به سطح بالای صنایع هواپیما سازی در جهان شنیده بودم,همونطور که احتمالا کمابیش آگاه هستید صنعت هواپیما سازی در جهان از پیشرفته ترین صنایعه که اصطلاحا به اونها "های تک" اطلاق میشه و مهندسین و کارکنان رده بالای اونها از امکانات رفاهی بسیار بالائی مثل امکان پرواز به اقصی نقاط دنیا بدون پرداخت هزینه,اقامت در هتلهای پنج ستاره و سایر امکانات مثل راننده و خانوم و ......بهره مندند و اساسا همینکه شما کارمند یکچنین شرکتهائی باشید برایتان پرستیژ و استیل خارق العاده ای به ارمغان میاره.حالا اگه از این دیدگاه به قضیه تحریم خرید هواپیمای نو و دسته اول برای ایران از جانب آمریکا نگاه کنیم می بینیم که اونها انگار از اینکار بیشتر مقاصد تحقیر آمیز رو دنبال می کردند تا مقاصد اقتصادی چونکه واقعا هم وجود این هواپیماهای قراضه و زهوار در رفته در خطوط پروازی ایران باعث سر افکندگی مملکت ماست
خوب بگذریم راستی خود فیلم راجع به چی بود؟ هیچی راجع به اینکه توی این دنیای لعنتی دیگران اگر جلوی کارتو نگیرن کمکی هم بهت نمی کنن و روی تنها چیزی که می تونی حساب کنی هوش و استعداد و مهارتهای فردی خودته

بیست و چهار ساعت من


دیروز مغز من به معنای واقعی کلمه پریود شد.قضیه از این قرار بود که من دیروز از صبح تا شب نشستم پای تلویزیون و پنج تا فیلم رو پشت سر هم نگاه کردم حالا هم میخوام آنچه که راجع به این فیلمها به نظرم می رسه اینجا بنویسم فیلمها از این قرارند
رباتها:یک کارتون جذاب و با مزه که با اینکه که کارتونه و قراره بیشتر بچه ها ببینندش اما درعمل صحبت از مفاهیم عمیق و بزرگی مثل آزادی خواهی,دیکتاتوری,هدف انسان(ببخشید ربات)از زندگی,نسل کشی و غیره میکنه. جالب اینکه این کارتون توسط استودیوی پیکسار که همهء کارتونهای موفق این چند ساله رو ساخته ,ساخته نشده
جملهء قصار:تلاش نکن تا شکست نخوری این تز من تو زندگیه
دختری با گوشوارهء مروارید:فیلمی فاخر به معنای واقعی کلمه که در عین سادگی بسیار هنرمندانه ساخته شده و علی رغم داستان نسبتا سر راستش در لایه های زیرین خودش سوالات بسیاری راجع به ماهیت هنر ,نقش شرایط در شکل گیری یک اثر هنری و روابط سببی ما بین انسانها مطرح می کنه
دور دنیا در هشتاد روز:برای این یکی معلومه که بجای اینکه قصد داشته باشن که این رمان ژول ورن را دوباره سازی کنن بیشتر قصد داشتن که محملی برای هنر نمائی های جکی چان مهیا کنن. نتیجهء کار اثری بی بخار شده که به شدت از فقدان اصالت یا همون ارژینالیته در رنجه و هر چقدر که جکی چان کمتر تو صحنه بوده نتیجهء بهتری بدست اومده
جنگ سالار:اگر بدونیم که تجارت اسلحه یکی از پر سودترین تجارتهای دنیاست و تا بحال هم از این سوژهء بالقوه خوب هیچ فیلمی ساخته نشده شاید بیشتر متوجه اهمیت این فیلم بشیم.البته خود فیلم هم از ساختار و حرفهای نسبتا خوبی برخورداره و من به شخصه از فیلم برداریش بسیار لذت بردم و علاوه بر اون از اون فیلمهائیه که با اطلاعات جالبی که به آدم میده کلی هم به معومات آدم اضافه می کنه اما احتمالا اون چیزی که باعث شد علی رغم تمام این محاسن فیلم موفقیت چشمگیری به دست نیاره و منتقدان هم زیاد تحویلش نگیرن اینه که فیلم فاقد اون شور و حالیه که تمام فیلم رو شعله ور کنه و اثر گذاریشو چند برابر
جمله قصار:آدم می تونه با بزرگترین دشمنها در گیر بشه و اونها رو شکست بده اما اگه بخواد با طبیعت خودش بجنگه مرتب شکست می خوره
احیای ماتریکس:فیلمی که از یک طرف روی اکشن خاص و با استیل خودش متمرکز شده و از طرف دیگه روی مفاهیم عمیق و پیچیدهء فلسفی و این وسط چیزی که خیلی اذیت می کنه خط داستانی نحیف و لاغرشه بطوریکه میشه داستانش رو در دو خط خلاصه کرد.از طرفی به قول یکی از شخصیت های داستان تازه نصف اون مفاهیم عمیق رو هم درک نخواهیم کرد! اماخودمونیم این فیلم آشکارا باید فیلم مورد علاقه یهودیها و مسلمانان باشه زیرا با توجه به موارد مطروحه در این فیلم میشه قضایائی مثل منجی,آخر الزمان,وقوع کرامات و کارهای شگفت و رسیدن به جامعهء آرمانی روتا حدی درک کرد
جملهء قصار:منم همون چیزی رو میخوام که تو میخوای ,همه چیزو

پنجشنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۸۵

نصیحت های پدرانه

دوستان عزیز!همونطور که میدانید در دنیای نازنین ما افرادی هستند که بودن ما برایشان هیچ اهمیتی ندارد ولی از نبودن ما بسیار خوشحال میشوند پس تا جائی که می توانید در زندگانی شکست نخورید که خدای ناکرده دشمن شاد نگردید
و اما از دیگر مصائب این دنیا اینکه هنگامیکه در حال غرق شدنید همه میایند و بالای سر شما می ایستند و هر یک برای شما نسخه ای می پیچند اما دریغ از اینکه یکنفر دست شما را بگیرد و شما را از مردابی که درش گرفتار هستید نجات دهد
!!!عجب

یکشنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۴

پیشگوئی

در سالی که داره میاد اکثر اتفاقاتی که امثال افتاد دوباره تکرار میشه
در سالی که داره میاد اینقدر تولید برق هسته ای مون بالا میره که مجبور می شیم هسته خرما از خارج وارد کنیم
در سالی که داره میاد بعضیها هر کاری دلشون بخواد می کنن میگن خدا خواسته
در سالی که داره میاد مملکت هر چقدر هم که پیشرفت کنه یه عده میگن چرا اوضاع داره روز به روز بدتر میشه؟
در سالی که داره میاد یک سلسله وقایع ناگوار طبیعی در اقصی نقاط جهان رخ خواهد داد که باعث نابودی چند صد هزار نفر خواهد شد با امید به اینکه من یکی از اون قربانیان نازنین نباشم پیشاپیش در گذشت این عزیزان رو به بازماندگانشون تسلیت عرض می کنم
در سالی که داره میاد بعضیها هر کاری می کنن محبوب نمی شن اما بعضی هام هر غلطی که بکنن طرفدارانشون بیشتر میشه
در سالی که داره میاد موافقین و مخالفین احمدی نژاد هر دو افزایش چشمگیری پیدا میکنن
در سالی که داره میاد دست بعضیها رو میشه بعضی هام قسر در میرن
....و
در سالی که داره میاد وبلاگ من میترکونه صداشو از همین الان دارم می شنوم

شنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۴

قتلهای کوچولو بین رفقا

امروز داشتم روزنامه می خوندم که دیدم توی محل ما یه نفرو کشتن! اصلا فکر نمیکردم توی محله کوچولو و با عشق ما هم از این کارای بامزه بکنن.از این به بعد وقتی میرم تو خیابون باید بیشتر مراقب باشم

دوشنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۸۴

آنچه می گذرد


دیروز برای برای اولین بار داشتم فیلم بسیار شاخص و مشهور اسپارتاکوس رو میدیدم که نسبت به اون ذهنیتی که بهش داشتم فیلم بسیار بهتری بود و به همین خاطر کنجکاو شدم بدونم که این فیلم در اون سال در چه رشته هائی کاندید شده البته میدونستم که اسکار های اصلی اون سال به این فیلم نرسیده اما فکر میکردم که لااقل باید در این رشته ها کاندید شده باشه اما در کمال تعجب دیدم که اینطور نیست واسم جالب بود که اگه این فیلم از نگاه اعضای اکادمی حتی لیاقت کاندید شدن رو نداشته پس چه فیلمهائی لیاقت کسب این عنوان رو داشتن؟ نتیجه این بررسی برای خودم بسیار جالب بود. اگر معیار مقایسه خودمان رو آرای داده شده از طریق سایت پایگاه اینترنتی فیلم قرار بدیم می بینیم که هیچکدوم از فیلمهای کاندید شده برای رشته بهترین فیلم به اندازه اسپارتاکوس بیننده نداشته حتی فیلم برگزیده آن سال یعنی آپارتمان هم تعداد بیینده هاش هفت هزار نفر از بیست هزار نفر اسپارتاکوس کمتره و دو فیلم دیگه (آلامو و المر گنتری) فقط دو هزار نفر و دو فیلم دیگه (پسران و عشاق و غروب کنندگان)زیر هزار نفر بیننده داشتن
اما اگر تعداد بیننده هر فیلم رو فقط متکی به حواشی و تبلیغات بدونیم(که به شخصه چنین چیزی رو برای این فیلمها صادق نمی دونم) و بخواهیم این فیلمها رو از نظر رائی که آوردن مقایسه کنیم می بینیم رای کسب شده توسط این فیلم فقط از فیلم برگزیده آن سال یعنی آپارتمان کمتره و از بقیهء آنها رای بهتری کسب کرده. البته از میان فیلمهای کاندید شده در رشته بهترین کارگردانی فیلمی وجود داره که در هر دو مقیاس بالا برتری محسوسی حتی نسبت به اسپارتاکوس داره آن فیلم هم فیلمی نیست جز روانی هیچکاک
حالا سوای اینکه آیا فیلمهای شایستهء دیگری هم در آن سال ساخته شده یا نه و اینکه قضاوت ما آدمهای این روزگار چقدر با قضاوت آدمهای پنجاه سال پیش فرق کرده به نظر میاد که نمی شه رو قضاوت دیگران نسبت به خوب یا بد بودن چیزی به این راحتیها حساب کرد

جمعه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۴

بر و بچ محله

داشتم تو خیابون رد میشدم که دیدم عکس چند تا آدم سی-چهل ساله رو انداختن و نوشتن "معتمدین هر محل گنجهای اونجا هستن" پیش خودم فکر کردم آخه منی که هنوز تمام اعضای خانواده های همسایمون توی آپارتمان خودمون رو ندیدم چه صنمی میتونم با این عزیزان معتمد داشته باشم؟
البته به نظر من شورای شهر تهران توی این چند ساله خیلی خوب کارکرده و اینرو هم قبول دارم که چنین انتخاباتی (انتخابات محلی) در شهرهای پیشرفته ای مثل پاریس حتی در سطح پارلمانی هم انجام میشه اما بعید میدونم که در این روزگار رفته حکایت چنین کارهائی در اینجا جواب بده اما خدائیش دمکراسی با همین کاراست که پا میگیره و تقویت میشه

لطیفه

خلبان هواپيما حواسش نبود که ميکروفون داخل پرواز باز است، به کمک خلبان گفت: بذار من يک سری به دستشويی بزنم، بعد ترتيبات مهماندار را خواهم داد...صدای خلبان در تمام هواپيمای مسافربری پيچيد، و مهماندار هم سراسيمه به سمت کابين خلبان دويد، سر راه پايش به پيرزنی گير کرد و خورد زمين! پيرزن گفت: عجله نکن ننه! گفت اول ميره دستشويی
لینک مطلب

دومین

اونهائی که روابط جنسی درستی ندارند مثل دلقکهای توی یه تئاتر میمونند با اینکه در اوج محرومیتند, مورد تحقیر هم قرار می گیرند با اینکه شاید تنها آدمهای درست حسابی همونا باشن

اطلاعیه

با سلام به پیشگاه شما خوانندگان عزیز.نظر به استقبال وسیع و چشمگیر شما عزیزان از مقوله دل انگیز سکس وقایع نگاری نیز در صدد بر آمد که به نوبه خود و در حد توان پاسخگوی نیازها و احتیاجات شما عزیزان باشد در این راستا عوامل دلسوز این جریده با تلاشی چشمگیر و شبانه روزی تدارک مطالبی در خور نیازهای شما عزیزان را دیدند که تدوین دایره المعارف جامع سکسولوژی مشتمل بر بیست جلد,ساخت یک مجموعه نود قسمتی برای ارضای نیازهای شما عزیزان و خرید چندین باب مغازه جهت تاسیس فروشگاههای زنجیرهای عفاف از جمله آنهاست در ضمن از همین جا دست تمام بانوان عفیفه و سرمایه گذارن محترمی را که مایل به همکاری با بنیاد ما میباشند صمیمانه می فشاریم شایان ذکر است که بزودی یک شماره تلفن سه رقمی جهت ارتباط سریع و بی واسطه با شما عزیزان راه اندازی خواهد شد که شماره آن متعاقبا از طریق همین وبلاگ اعلام خواهد شد
ارادتمند شما
شاطر

چهارشنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۴

مگر همه ما گناهکار نیستیم؟

والا تا حالا فکر میکردم که این استقبال نسبتا خوبی که از وقایع نگاری شده چه علتی می تونه داشته باشه تا اینکه امروز هنگامیکه کمی بیشتر در این قضیه دقت کردم علتشو فهمیدم چه علت ناراحت کننده ای!!!!!!! اشکم در اومد بله علت این استقبال یک کلمه بیشتر نبود: سکس
توضیح آنکه از آنجائی که ما در یکی از پستهامون(از یاد رفته که نظر به تاثیرات شگرفش شما رو به خوندنش توصیه میکنم)یکبار از کلمه به شدت تاثیر گذار سکس استفاده کردیم در نتیجه این مقدار خواننده نصیبمان شد البته اگه راستشو بخواین زیاد از این قضیه علی رغم شوک اولیه ناراحت نشدم چون به قول علی حاتمی بد نامی بهتر از گمنامی است بهر حال بعد از این فصل تلخ آگاهی تصمیم گرفتم که عکس العمل در خوری به این قضیه نشان بدهم که انشاالله بزودی نظاره گر راه حلهای ابتکاری اینجانب نسبت به این قضیه خواهید بود

دوشنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۴

نقد و نظر

این مطلب درباره چاپ تقویم زناشوئی و جوابیه اش در سیبستان را خودتون بخونید و قضاوت کنید.این قضیه دوستی و دشمنی بی اساس با یک قضیه و صرفا بر اساس تعصب جدا امر تاسف باریه

اسکار


امسال یکی از اون سالهائیه که جوایز اسکار به عادلانه ترین شکل ممکن تقسیم شد و مثلا جوایز بازیگری رو میشد از یک ماه پیش هم حدس زد اما خوب مثل همیشه رقابت و گمانه زنی اصلی برای دو اسکار ارزشمند بهترین فیلم و بهترین کارگردانی بود
بهترین فیلم:تصادف هر چند کمتر کسی حدس میزد که تصادف بتونه این جایزه رو بگیره اما کسی هم نمیتونه در شایستگی این فیلم تردید کنه این درام بسیار خوش ساخت که با یک بودجه اندک پنج میلیون دلاری ساخته شده به مسئله تنوع نژادی در شهر لس آنجلس میپردازه(نکته جالب برای من و شما اینکه یکی از شخصیتهای این فیلم یک ایرانیه) تصادف بدون هیچ سر و صدائی و در کمال فروتنی در فصل تابستان اکران شد و این نشان می ده که حتی خود دست اندر کاران این فیلم هم امیدی به کسب چنین جایزه بزرگی توسط این فیلم نداشتن اما کیفیت بسیار بالای این فیلم مانع از آن شد که اعضای آکادمی حتی پس از گذشت چند ماه از اکران فیلم اونو فراموش کنن
بهترین کارگردانی:آنگ لی خوب این فیلم جدید آنگ لی انقدر زیباست که حتی موضوع ناجور و مشکل دارش(همجنس بازی مردان) هم نتونست مانع از جایزه گرفتن های مکررش بشه از همون چند ماه پیش هم که این فیلم به انتخاب اول اکثر منتقدها تبدیل شده بود ازش بعنوان بخت اصلی اسکار نام برده می شد و فقط بحث سر این بود که کدوم جوایز رو بدست خواهد آورد.در مورد کارگردانش آنگ لی هم باید گفت که یه نابغه به تمام معناست اون به راحتی تونسته از محدودیت ها و مرزهای ژانرها و سرزمینهای مختلف عبور کنه وهمیشه داستان خودش رو به بهترین وجه ممکن تعریف کنه فیلمهای اون ما رو از انگلستان دوره ویکتوریا به جنگهای داخلی آمریکا و از آنجا به چین باستان میبره و واسش فرقی نمیکنه که یک اقتباس از یک کمیک استریپ رو داره می سازه یا داستان دو کابوی همجنس باز
ناکام اصلی:البته همانطور که گفتم جوایز به عادلانه ترین شکل ممکن تقسیم شد اما از آنجائی که نمی شه همه رو راضی کرد بالاخره ناکامانی هم وجود خواهند داشت امسال به نظر من ناکام اصلی تونی کاشر نویسندهء فیلمنامه مونیخ بود که کار بسیار ارزشمندی انجام داده بود.کاشر که برنده جایزه پولیتزر نیز هست اینجا برای اولین بار بود که فیلمنامه نویسی میکرد
در ضمن عکسی هم که میبیند مربوط میشه به خانوم کایرا نایتلی که امسال بعنوان جذابترین زن مراسم شناخته شد مبارکه

یکشنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۸۴

دختران معمولی


امروز داشتم فیلم دختران معمولی رو میدیدم که توجهم جلب شد به سطح بسیار بالای مراکز آموزشی در آمریکای جنایتکار البته این چیزیه که هممون کمابیش ازش آگاهیم ولی واقعا خیلی حرفه که توی دبیرستانهای آمریکا امکاناتی وجود داره و کارهائی انجام می شه که ما توی دانشگاه هم خوابشو نمی بینیم مثلا توی همین فیلم نشون میداد که یه دبیرستان معمولی دارای سالن غذاخوری مجلل,آمفی تئاتر,زمینهای ورزشی و... بود معلوم نیست این نامردا این همه پولو از کجا میارن حالا عشق و حالائی که توی فیلم میکردن بماند
اما در مورد خود فیلم باید بگم که این هم مثل فیلم سیزده به مسائل دختران آمریکائی در دوران نوجوانی و مشخصا دبیرستان میپردازه که عمده این مسائل تلاش اونها برای هر چه جذابتر شدن و مورد توجه قرار گرفتن میباشد(خدا رو شکر که ما توی مملکتمون از این مشکلات نداریم که مجبور باشیم راجع بهش فیلم بسازیم) با این فرق که در اون فیلم که متعلق به سینمای مستقل بود ما با یک نگاه تند و تیز و بی پرده مواجه بودیم اما اینجا که با یک فیلم متعلق به جریان اصلی سینمای آمریکا طرف هستیم از نگاه طنزبا این قضیه برخورد شده من خودم قبل از دیدن این فیلم فکر میکردم این فیلم یه کار بی مزه سطح پایین باشه ولی کاملا اشتباه میکردم چون نه تنها کار سرگرم کننده و با نشاطیه و مخصوصا طراحی صحنه و لباسش خیلی خوبه بلکه ازنظر مطرح کردن موضوعات و مفاهیم درونی دست کمی از اون فیلم نداره جالب اینکه اون فیلم علی رغم همهء خوبیهاش نمیتونست در مقابل این قضیه به یه جمع بندی درستی برسه حال آنکه این یکی به تناسب حال و هوای کمدیش پایان بندیه بسیار جالبی داره در نهایت اینکه هر دوی این فیلمها کارهای جالبی هستند که دیدن اونها درهای تازه ای رو بروی آدم باز میکنه

یک نکته

آقای نیک آهنگ کوثر که من از خواننده های پیگیر وبلاگشون هستم در مطلبی از حسین درخشان بصورت دوستانه انتقاد کردن که چرا شما به اسرائیل سفر کردی و اینکه با اینکار ممکنه واسهء وبلاگ نویسان داخل مملکت مشکل ایجاد کنی. چنین حرفهائی نه تنها خوب نیست بلکه بسیار خطرناک و سمیه چون اگر چنین طرز تفکری جا بیفته که ما قبل از زدن هر حرفی به چنین عواقبی فکر کنیم دچار چنان خود سانسوریه عظیمی میشیم که از هر سانسوری بدتره از طرف دیگه بهتره الکی از این حکومت یه هیولا هم نسازیم دیگه اینجا بالاخره رژیم صدام هم که برقرار نیستش که مثلا هر کسی رو که به حسین درخشان لینک داده یا از اوون بدتر هر کسی رو که وبلاگ مینویسه دهنشو سرویس کنن اونا کاریکه میخواستن یا میتونستن بکنن این بود که وبلاگ حسین درخشان رو فیلتر بکنن که کردن خود حسین درخشان هم که پی همه چیزو به تنش مالیده و فعلا قید اومدن به ایران رو زده پس ما هم بهتره که الکی مته به خشخاش نذاریمو بذاریم هر کسی به راه خودش بره

شنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۸۴

جائی که ما خدمت می کنیم

رفته بودم بانک شهریه ام رو بریزم به حساب که یه دفعه متصدی پشت باجه نظرمو به خودش جلب کرد با یه خونسردی و بی اعتنایی خاصی به کارش مشغول بود معلوم بود که دنیا رو همینجور که هست قبول کرده و از اونائی نیست که الکی نغ بزنه یا اینکه بهش دل ببنده اون کت شلوار مشکی اش با پیرهنی که اونم مشکی بود اما خط های راه راه قرمز داشت در ضمن یه حالت لخت و راحتیم داشت کاملا اون ذهنیتی رو که من نسبت بهش داشتم تائید میکرد چنان تند تند پولها رو میشمرد وارقام رو تایپ میکرد که دیگه انگار اینکارها هم مثل انگشتهاش جزئی ازوجودش شده پیش خودم فکر کردم که اگه فیلمساز بودم صد درصد بهش پیشنهاد بازی توی فیلممو می دادم قضیه وقتی جالبتر شد که یکی اومد که قبض برقشو بده که اون بهش گفت که برق رفته و تا ده دقیقه دیگه کامیوترها هم باید خاموش بشه یه دفعه انگار دچار یه استرس خفیفی شد رفت اون پشت یه قدمی زد و یه سیگاری روشن کرد و برگشت با سرعت و جدیت دوباره مشغول به کار شد ایندفعه برای صرفه جوئی در مصرف برق اضطراری از پول شمار هم استفاده نمیکردن همکارش اومد کمکش و دستی پولها رو میشمرد اونم در حالیکه بطرز بسیار جالبی سیگار میکشید به کارش ادامه میداد وقتی که نفر جلوئیم نهصد هزار تومن چک پول بهش داد یه دفعه توجهش جلب شد و ازش پرسید :چقدر زیاد چی میخونی مگه؟ اونم گفت خب دیگه کارشناسی ارشده- ادبیات فارسی
ما که لیسانس گرفتیم این شدیم حالا نمیدونم شما با این فوق چی میشید به نظرت می صرفه با اینهمه هزینه؟
ای بابا ما این مدرکو میخوائیم قاب کنیم بزنیم به دیوار
راستی تومیتونی کلیله و دمنه رو ترجمش کنی؟
پسره با خنده گفت ول کن بابا و قبضشو گرفتو رفت

خانهء لذات

اگر اهداف بزرگ رو در زندگی احمقانه تلقی کنیم و عشق رو هم بیشتر یک امر تاسف بار بدونیم شاید تنها چیزی که برای آدم میمونه چیزی نیست جز لذت جوئی. به طرز آشکاری همهء ما در زندگیمون بدنبال لذت هستیم و این امریه که خود من در اکثر موارد متوجهش نیستم البته این امر شاید تا حدی هم در تناقض با عشق یا اهداف بزرگ باشه اما انگار مانند شیطان از این لذت میبره که اصلا کسی متوجهش نشه و در غفلت ما بتونه بهمون مسلط بشه به همین خاطر من کمتر دیدم که کسی مطلب عمق نگری در این مورد بنویسه یا اثر شاخصی در اینمورد بسازه اما میشه گفت این ساختهء مهجور وکمتر دیده شده ماکس افولس(فیلمساز مورد علاقهء استنلی کوبریک) یعنی خانهء لذات بر خورد جالبی با این قضیه داشته و میشه گفت که از این نظر کار بی همتائیه

جمعه، اسفند ۱۲، ۱۳۸۴

اولین

به بدبختیها ودر به دریها-به همشون-بگو بیان به آدرس من
دیروز این جمله مرتب تو سرم تکرار میشد