سه‌شنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۵

در بازار برده فروشان

یکی میگفت که گدائی هزار حسن داره یکیشم اینه که باعث میشه که آدم موجود سخاونمتدی بشه.بالاخره وقتی آدم تمام اموراتش از کرم و بخشش دیگران میگذره بالاخره این چیزها باید روش یه تاثیری بذاره دیگه.البته متوجه هستید که منظور یه دوره کوتاه مدته نه این که هر روز بساط گدائی رو پهن کنید.سر همین صحبتها منم همیشه یه چنین فکرائی تو سرم بوده و هست
حالا حکایت ماست :وقتی که تمام چیزی که از باباتون بهتون میماسه یه پیکان قراضهء گاز سوز باشه حق بدید که آدم منحرف بشه دیگه.چه جور انحرافی؟ دزدی؟گدائی؟ تجاوز؟ نه بابا این حرفها چیه شمام منحرفید ها!! بابا وسوسه شه که مسافر کشی کنه, آره دیگه اونم کجا؟ جلوی در دانشگاه خودش. البته زیاد مشکلی نبود کلی مسافر که اکثرشون هم دختر بودن معطل مونده بودند که برن سر کلاساشون و به هر ماشینی که میومد هجوم می بردند اما به محض اینکه ما با ارث پدریمون رفتیم سر صف انگار که صف دچار شوک شد هر چی بوق میزدم که بابا بیاید سوار شید صف از جاش تکون نمی خورد راستش حس بدی پیدا کردم و دیگه روم نشد تو چشمای هاج و واجشون نگاه کنم,رومو کردم انور که یکدفعه شوک رفع شدو و هجوم آوردن به سمت ما.یکی از مسافرها خیلی باحال بود به من یه جوری نگاه میکرد که کلئوپاترا به برده هاش و جالبتر اینکه منم از این قضیه خوشم اومده بود. در آخر هم ولی نعمتهای ما سخاوتمندانه کرایه هاشون رو دادن و منم تشکر کردم و برای اولین بار هم که شده از کسی غیر بابام پول گرفتم.اما خدائی که اون لحظه که صف از جاش تکون نمی خورد واسم لحظهء غریبی بود انگار که زمان متوقف شده بود
پانوشت:افتخار دارم که یکی از پرخواننده ترین وبلاگهای فارسی رو خدمتتون معرفی کنم:پسر شیطان متولد شده و تا تولد دو سالگیش هم فقط چهار روز مونده!

۳ نظر:

شقايق گفت...

bah bah pas hesaB mostaghel shoDa.hala rafT jolo dokhtaraye mardom vaisaD Ejade tarahhom koni ya ba deleshoon bazi koni ;) :D

ناشناس گفت...

من عاشق مسافر کشی هستم

ناشناس گفت...

bebinam yani ye bache inghadr moheme? ke in webloge shode por binanande tarin weblog? bikhiyal! melat bikaran