جمعه، آذر ۰۳، ۱۳۸۵

نقاب زیبا

راستش ما یه زمانی یه وبلاگی رو دوست داشتیم که خیلی هم خوب مینوشت.اما از اونجائی که همه چی میگذره الان دیگه از اون خبرا نیست.خلاصه تازه گیها اقبال یاری کرد که ما تمثال مبارک نویسنده مورد علاقه مون رو زیارت کنیم.راستش رو بخوایید با دیدنش یه لحظه احساس کردم که از تو منجمد شدم.کسیکه اون همه ادعای عشق و حال و خوشگذرانی و عاشقان و خاطرخواه های در به در و ... میکرد چنان بود که به دختر همسایه ما سه هیچ باخته بود و اگه تو خیابون میدیدمش و بهم پا میداد من رومو میکردم اونور!.بعله اینجوری بود که فهمیدم اونهائی که میگن اول ببین کی میگه بعد ببین چی میگه زیاد هم بیراه نگفتن
پانوشت:نیکول شرزینگر.........دوست دارم

پنجشنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۵

یک حس آشنا

امروزها یه زنی رو دیدم تو خیابون که ده سالی از خودم بزرگتر بود و پای چشماشم بد جوری سیاه بود .لاغر بود و مثبت ,بهش میخورد که کارمند یکی از همین اداره جات مزخرف باشه و راستش نتونستم بفهمم که شوهر داره یا نه.خلاصه با این سر و وضعی که داشت من هم هیچ جوری ازش خوشم نیومد و هیچ سیگنالی هم واسش نفرستادم اما....جون شما اون یه جوری به من نگاه کرد که اون که هیچی من خودمم مطمئن شدم که اونی که تو سن چهارده سالگی به ایشون تجاوز کرده و باعث و بانی تمام ناکامیهای ایشون تو تمام زندگی شده کسی جز خود جنایتکارم نمیتونه باشه

چهارشنبه، آذر ۰۱، ۱۳۸۵

هزارمین جزیره

این تبلیغ سس هزار جزیره که از تلویزیون پخش میشه خیلی قشنگه فقط اشکالش اینه که جزیرهء هزارمش اصلا جالب نیست من جزیره های قبلی رو ترجیح میدم.ترجیحا جزیرهء نهصد و نود و نه رو

پنجشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۵

کنفرانس خبری

...خبرنگار:من از طرف روزنامه ای میام که حمایت از بخش خصوصی و اقتصاد آزاد و
رئیس جمهور:دیگه قرار نشد از تلویزیون سراسری واسه تبلیغ خودتون استفاده کنید
خبرنگار:روزنامه ما احتیاجی به تبلیغ نداره روزنامه ما روزنامهء اول اقتصادیه کشوره
رئیس جمهور:باز شما داری تبلیغ میکنی.سوالتو بپرس
...خبرنگار:میخواستم بیرسم که اگر شما 500 میلیون داشتید و رئیس جمهور نبودید و شهردار هم نبودید و استاندار هم نبودید
رئیس جمهور:خوب فهمیدم دیگه نمیخواد سخنرانی کنی
خبرنگار:بله... با اون 500 میلیبون چیکار میکردید؟
رئیس جمهور:(با خنده)هیچی دیگه این روزنامهء شما رو میخوندم ببنیم باید چیکار کنم؟

یکشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۸۵

نرگس2:زهره در مغاک

جانی دپ تو اسلیپی هالو میگفت هیچی بدتر از پلیدی و خباثتی نیست که نقاب معصومیت به خودش زده باشه.حالا حکایت این خانم زهرا امیر ابراهیمیه و این کاری که دست خودش داده. اون مادرائیکه با دخترای تازه بالغشون می نشستن پای سریالهای سوزناک و سرشار از معصومیت ایشون احتمالا با دیدن این فیلم پس میفتن! آدم پیش خودش فکر میکنه که ایشون چطور و تحت چه شرایطی حاضر به انجام چنین کاری شده؟ شما فقط خودتونو یه دقیقه جای اون بذارید تا بفهمید که این بنده خدا احتمالا تو این روزها چه استرس وحشتناکی رو تحمل میکنه.من خودمم هم به این راحتیها این قضیه باورم نمیشد اما وقتی این خبر رو توی روزنامه خوندم فهمیدم که خود خودشه! اینجور که توی این خبر نوشته متهم ردیف اول این پرونده جیم شده ارمنستان که احتمالا همون حرومزاده ایه که توی فیلم نقش اول مرد رو بازی میکنه
اما راستشو بخواید من از طرفداران نظریهء هنر برای هنرم در نتیجه هیچ چیز برام از خود فیلم جالبتنر نبوده و نیست!.چیزی که توی این فیلم کوتاه و تجربی برام از همه چیز جالبتر بود حال و هوای واقعگرایانه اش بود که در تقابل کامل با فضای اغراق شده و استرلیزه فیلمهای پورنوئیه که قبلا دیده بودیم.استفاده از فیلتر قرمز برای فیلمبرداری و موسیقی متن فیلمهای کیشلوفسکی که با دقت هرچه تمامتر انتخاب شده فیلم رو از یک کار هرزه نگارانه به سطح یک درام هنری و تراژیک ارتقا داده که در اون صحنه که زهره گریه اش میگیره به اوج خودش میرسه بطوریکه هملت در مقابل این فیلم یک پیک نیک در ییلاق جلوه میکنه!.فقط حیف که بعلت محدودیتهای موجود از حرکات دوربینی چشمگیر تو این فیلم خبری نیست که این قضیه لطمات جبران ناپذیری به کار زده. بهر حال اونهائیکه با سریالهای ایشون مقادیر زیادی همذات پنداری کردند حالا میتونن که سکس رو در قاب تصویر بگونه ای متفاوت با کارهای موجود تجربه کنن:اندکی معصومانه تر

شنبه، آبان ۲۰، ۱۳۸۵

قرار و مدار

هامبرت تو لولیتا میگفت که آقایون محترم روزی دو بار صورتشون رو اصلاح میکنن.اما من هر چی تو اوتوبوس بیشتر به خودمو و آدمهای دور و برم بیشتر نگاه میکنم بیشتر نا امید میشم.ماها جنتلمن بشو نیستیم که نیستیم

یکشنبه، آبان ۱۴، ۱۳۸۵

انجمنهای اسلامی

فاطمه الزهرا ,ریحانه الرسول,خیر النسا,بنت الهدی,طاهره ,عفیفه,نرجس و.... اینها و خیل عظیمی از چنین اسمهائی اسامی مدارس دخترانهء مملکت ما رو تشکیل میدن در یغ از یک اسم فارسی. گویا که قرار بوده بجای مدرسه به معنای مدرن و امروزیش انجمنهای اسلامی راه بندازن و برای جلوگیری از بیدار شدن غرائز حیوانی بیمار دلانی چون من چنین اسمهائی روش گذاشتن.بهر حال ثمره چنین تعلیم و تربیتی رو هم که بطور واضح همه داریم می بینیم.اما جالب اینکه در خانواده ها دقیقا عکس چنین شرایطی جریان داره و غیر از فاطمه و زهرا (که اونم در خیلی از موارد فقط بعنوان یک اسم یدکی تو شناسنامه اس)کمتر اسم عربیئی دیده میشه که روی بچه هاشون بذارن

چهارشنبه، آبان ۱۰، ۱۳۸۵

چه کسی امیر را کشت؟

تجربهء تازه مهدی کرم پور نه تنها در سینمای ایران که در مقیاسهای جهانی هم تجربه ای بدیع و متفاوت به نظر میرسد.اینکه عده ای آدم (که نقش همشون رو هم سرشناس ترین بازیگران این سینما بازی کرده اند)بیان جلوی دوربین و بی هیچ مقدمه ای راجع به آدمی که میشناختنش و حالا هم مرده صحبت کنن و از هیچ صحنهء دونفره ای هم در فیلم خبری نباشه تجربهء چندان متعارفی نیست.اما علیرغم غیره منتظره بودن اولیه,تماشاگر پس از یکربع اول فیلم میتونه خودشو با شرایط تطبیق بده و خود فیلم هم در طی این روایت های موازی میتونه به یک جمع بندی و انسجام موثر برسه.بهرحال در یک چنین تجربهء مینیمالیستی ای فرازهای چشمگیری که میمونه همون بازیها و دیالوگهاست.که در مورد اولی بعد از خسرو شکیبائی که همچنان مثل چند فیلم اخیرش عالیه بازی مهناز افشار هم جالب توجه از کار در اومده اما بازی بقیه چیز زیاد جالبی نیست که شاید مربوط به نوع نقشهاشون باشه.اما در مورد دومی دیالوگهای جالب و شنیدنی در فیلم کم نیست مثلا اونجا که نیکی کریمی میگه:سادنلی عاشق شدم
اما بعید میدونم که این فیلم به یک کار ماندگار تبدیل بشه همچنان فیلمهای با ساختار کلاسیک ماندگاری بیشتری دارند.از دههء شصت چی بیشتر به یادها مونده:موج نو یا لورنس عربستان؟