چهارشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۷

جاي خالي

من يه سوالي داشتم از سر كنجكاوي و اون اينكه چرا تو اين مملكت كسي حتي قد يه 100 تومني هم گذشت نداره؟ چرا كسي بجاي تخفيف گرفتن و چونه زدن فكر اين نمي افته كه مثل خارجيها بگه كه "بقيه اش مال خودت"؟

دوشنبه، تیر ۲۴، ۱۳۸۷

آخرين كله خراب

چند روز پيشا تلويزيون داشت سخنراني آقاي احمدي ن‍ژاد رو در جمع سرداران سپاه پخش ميكرد اولاش كه همون حرفهاي كليشه اي هميشگي بود رو زدم اونور اما آخرش كه شروع كرد به زدن حرفهاي خودش حسابي جذبم كردم و همينجور با ديدنش داشتم مي خنديدم, ديدم با همهء كارهائي كه اين آدم كرده من هنوز كه هنوزه از نحوهء صحبت كردنش خوشم مياد, يه صلابت و اعتماد به نفس خاصي داره. به هر حال من و امثال من هنوزم اينقدر كله خراب هستيم كه بقيمت همرنگ جماعت شدن از خودمون بر نگرديم

شنبه، تیر ۱۵، ۱۳۸۷

دشمن در پشت دروازه ها

اين داداش من 8 سالشه ديروز ديدم دوستش تو خيابون يه سگ بغلش كرده كه داره گوشش رو گاز ميگيره گفتم بيا! ما يه عمري با هر فرقه اي نشست و برخاست كرديم يه سگباز توشون نبود حالا اين بچه هشت ساله واسه ما رفيقاي مثلا با كلاس پيدا كرده.خلاصه من كاري ندارم كي سگ بازه و كي نيست اول و آخرش اينكه ما ازين فرقه نبوده و نيستيم

پنجشنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۷

بقايا

در مورد اين فيلم تيغ زن هم بايد بگم كه اگر چه در مقايسه با هوو شايد خيلي غير منسجم تر و بي و سرو ته تر به نظر بياد اما به نظرم بر خلاف قبلي كه يك فيلم خنده دار خوش ريتم بود كه آخرش هم همه چيز به خوبي و خوشي تموم ميشد در نتيجه دليلي براي بياد آوردنش بعد از پايان فيلم نمي موند اما اين يكي با همهء گرفت و گيرهاش ميشه گفت كه جوهرهء ترا‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ژيكي داره كه باعث ميشه آدم پس از تموم شدن فيلم هم به اين راحتيها فراموشش نكنه