دوشنبه، مرداد ۲۸، ۱۳۸۷

کاخ سعد آباد

ما رو كه چه به كار و اداره اما يكي از دوستام يه داداشي داره كه توي يه اداره ائي كار ميكنه كه بلا تشبيه عينهو كاخ سعد آباده. يادمه يك بار كه بر حسب اتفاق با دوستم به دفتر در اندشت داداشش رفته بوديم منشيش با اشاره به مردي كه اومد و رفت تو دفتر ميگفت: اينو ديدين؟ ليسانس فوق ليسانس و دكتراشو از شريف گرفته! منم در حالي كه يه لحظه ياد ليسانس دانشگاه آزاد خودم افتاده بودم با يه حسرتي بهش گفتم: بازم خوبه, خدا كنه كه همينا بيان سر كار.
پانوشت:اين باغ قلهك هم نمونهء خوبيه از ناسيوناليسم احمقانهء ايراني.شما يه لحظه فكر كنيد كه اگه اين باغ دراندشت دست انگليسيها نبود تا حالا چه بلائي سرش اومده بود؟ اينها حالا به هر ترتيب اومدن و اين ذخيرهء زيستي رو براي تهران حفظ كردند اونوقت ما با كمال پر روئي ميگيم: شما به چه حقي.... خب! با يه انقلاب ديگه چطورين كلا؟

چهارشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۷

انگاره هاي ضروري

سياستمداران در مواجهه با تغيير و تحولات شرايط به سه دسته تقسيم ميشوند: دستهء اول كه صادقانه تغييرات رو مي پذيرند و به مقتضيات زمانهء جديد تن ميدهند دستهء دوم كه از هر گونه تغييري خودداري و بر روي اصول خودشان پافشاري مي كنند و دستهء سوم كساني هستند در ظاهر يكسري تغييرات رو مي پذيرند اما در حقيقت در پس پرده قصدشون سازشكاري تحت هر شرايطي براي بقا و پياده كردن منويات شيطاني خودشونه. به هر حال با اينكه بديهيه كه مشكل اصلي هر جامعه اي با دستهء سومه اما انگار اينجا مشكل بزرگتر اينه كه كسي نميخواد به خودش زحمت بده و اين افراد رو از هم تفكيك كنه
پانوشت:ميگفت يارو تو اظهار نامهء اقتصاديش پر كرده خونهء 100 متري تو يوسف آباد بقيمت تقريبي 35 ميليون تومان!. بابا خوب چرا اينجوري؟ يه دفعه كلا بزن زيرش بگو خونه نداريم ديگه!