یکشنبه، مهر ۰۸، ۱۳۸۶

زمین انسانها

چند شب پیشا یکی اومد با مشت و لگد افتاد به جون ماشین ما ,وقتی با پلیس رفتیم سر وقتش پلیس میگه آقا این دیوونه اس چیکارش میخوای بکنی؟ دادگاه هم که بری حکم آزادیشو میده.مام هیچی نگفتیم دیگه.اما تعجب من از این نیست که چرا چنین اتفاقی افتاده بیشتر تو فکرم اینم که خوبه از این اتفاقا بیشتر از این نمیفته,خب نگاه کن! هر آدمی مستعد چنین کارهائی هست .مثلا چرا یکی نمیره رنگو بر داره بره بپاشه رو نقاشی دیواریهای شهر؟ چرا یکی کرمش نمیگیره بره با چاقو این ماشینهای مدل بالا رو خط خطی کنه؟ همه میدونیم که همه ء اینها و خیلی بدتر از اینها رو میشه خیلی راحتتر از این حرفها انجام داد. یه نگاه به عراق بندازید همه موندن که اینا کی اند که هر روز مردمو میکشن؟. به نظرم اون چیزی که تحت عنوان زندگی اجتماعی ازش یاد میشه واقعا حیات شکننده و ظریفی داره و هر کسی میتونه اونو دچار شوکهای اساسی بکنه.همینکه میلیونها آدم دور هم داریم زندگی میکنیم و زیاد هم اوضاع بد نیست نشون میده که انگار انسانها همچین موجودات بدی هم نیستند
پانوشت:به نظر شما چرا دولت جمهوری اکثر سایتهای مربوط به جمع آوری اطلاعات شخصی مثل اورکات و my space و حتی اونهائی که تو ایران زیاد شناخته شده هم نیستند مثل face book رو فیلتر کرده اونوقت یاهو 360 رو کاری نداشته؟ یکم عجیبه ها.میگم نکنه با یاهو معامله ای چیزی کردن؟

جمعه، مهر ۰۶، ۱۳۸۶

گنج تنبلی

توی سریال یک وجب خاک این شخصیت ایاز بلاخره یه دیالوگ باحال از دهن گشادش اومد بیرون:"از این یک میلیارد اگه 200 میلیونشم به من و مریم برسه بسه, با 80 تاش یه خونه میخریم, 10-20 تاشو میزاریم بانک, بقیه شم میدیم واسمون کار کنن باهاش".خدائی این دیالوگ عین واقعیت آدمهای این دوره اس,همه منتظر یه لقمه حاضر و مال مفتی هستیم که تا آخر عمر سرمونو بزاریم روشو لالا کنیم!
پانوشت:همیشه وقتی موهام بلند میشد به این فکر میکردم که آخه تو زمانهای قدیم با اون وضع بهداشت چه جوری اینقدر موهاشونو بلند میکردن؟

چهارشنبه، مهر ۰۴، ۱۳۸۶

دنیای کثیفی که در آن زندگی می کنیم

توی دنیای مدرن اونور آبها و در بین آدمهای پیشروترشون یه نقل قول جالبی وجود داره بدین شرح: "بابت اون کارهائی که کردم احساس تاسف نمیکنم, تاسف من بابت کارهائی که انجام ندادم" به نظرم این حرف حرف درستیه و احساس تاسف بیشتر راجع به کارهائی که نصفه انجام دادی که خیلی بیشتر از کارهای انجام نشده آدمو اذیت میکنه.البته این نگاه, نگاه چندان مذهبی و معنوی ای نیست اما خب اگه میخواید تو این دنیا یه ذره حالتون بهتر باشه احتمالا بدردتون میخوره.
پانوشت:یکی هست از بچه های دورهء ما که نمونهء یک آدم گند به تمام معناست از خود راضی, پررو و اهل تحقیر دیگران. از اون طرف تا دلتون بخواد ... لیس جون شما وقتی میدیدم که این با اینهمه ادعا چه جوری دنبال در و دافهای دانشگاهست بقول قدیمیا تف تفش میکردم اما وقتی تازگیها گذرم به 360 این عزیز دل افتاد کلا خشکم زد:در مجموع دو تا پروفایلش چیزی حدود 400 تا دافو اد کرده بود که کلی هاشونم در تستمونیالهاشون از ایشون بعنوان یه پسر خوب و مهربون و یه دوست عالی یاد کرده بودن! من اینجا کاری به این رفیقمون ندارم که اون زرنگ بوده و من کسی رو که با عرضه اس حتی اگه خود شیطان هم باشه تحسین میکنم.اما احساس تاسف من بیشتر واسه اون دافهای عزیزه.تو این دنیا پسرها تکلیفشون از اول معلومه:همه دنبال سکس اند اما اینها که ادعا میکنند ما شخصیت و اخلاق طرف واسمون مهمه چی؟.بقول ننهء رضا موتوری: "اگه رو سفیدی اینه, قربون رو سیاهی بابات!" حالا هم اگه آزادی و فرهنگ بالا اینه قربون همون 2500 سالی که زورکی دخترا رو شوهر میدادن و آب هم از آب تکون نمیخورد

شنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۶

دور از اجتماع خشمگین

در رمضان یکی از سنوات ماضی در معیت شیخنا (قد رضی ا... عنه) به راه شده بودیم که جوانی لامذهب همسفر ما گشت و در هنگام طی طریق شکستن صیام واجبه را آغاز و از روی باطن پلید خود شیخ ما را نیز به همراهی با خود ترغیب نمود.یکی از اصحاب از روی حب خود به محب بر آن شد تا او را تادیب کند که شیخ او را گفت:خاموش! که همانا ارزش هر فعل به پایداری در انجام آن در میان معاندین آشکار میگردد و غیر آن تقلیدی کورکورانه بیش نیست که کسی محبوسان به بند را به خود داری از بزه نستاید.همراهان سینه ها چاک دادند و نعره ها زدند و بسیار گریه شد.(تاریخ شاطری-قرن پنجم پیش از انقلاب)
پانوشت:بدون هیچ ادا و اطواری کاری که الان علاقه به انجامش دارم اینه که برم و به خنثی سازی اون 16 میلیون مینی که 19 ساله تو خاک این مملکت جا خشک کردن مشغول بشم

جمعه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۶

معرفی قهرمانان ما

یا اون قیافه های سیاهشون به فرانسوی بهم گفتن: ما می دونیم که تو اون چیزی که ما می خونیمو دوست خواهی داشت حتی اگه خودت اینو ندونی.راست میگفتن ,من خوشم اومد از آواز اونا اما وقتی گفتم بیاید با هم دوست شیم.گفتن که ما دخترای بیکینی پوش اینجا رو به تو ترجیح میدیم.بهشون حق دادم و خداحافظی کردم باهاشون
پانوشت:جالب اینکه تو این مملکت که همه عشق میهن پرستی و اینا دارن بعضیا اسم بچه هاشونو گذاشتن چنگیز!.مثل این میمونه که یهودیا اسم بچه هاشونو بذارن هیتلر!

سه‌شنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۸۶

دنباله رو

وقتی از یه آهنگ خارجی غیر انگلیسی زبان خوشم میاد و باهاش ارتباط برقرار میکنم حس خوبی بهم دست میده احساس میکنم هنوز هم مغزم آنچنان منجمد نشده و میتونم مسیرهای شخصی تری رو هم طی کنم.به هر حال الان این اتفاق بطور اجتناب ناپذیری تو همهء دنیا داره میفته دیگه,بهترین محصولات فرهنگی اروپائی و غیر آمریکائی حتی نصف محصولات متوسط الحال آمریکائی هم مخاطب ندارند.یه جورائی اجتناب ناپذیره ولی خوب بقول سارتر:بهتره هر کسی به راه خودش بره,ترجیحا سر بالائی!
پانوشت:نزدیک بود یه گربه هه رو زیر کنم,در حالیکه باهاش کمتر از یک متر فاصله داشتم یه دفعه از زیر یه ماشین در اومد که بره اونور خیایون مثل گوله داشت میدوئید تا چشمم بهش افتاد نا خودآگاه ضجه زدم,گفتم کشتمش اما وقتی بر گشتم دیدم از جنازه خبری نیست دیدم مثل اینکه قسر در رفته!

شنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۸۶

امتحان الهی

این شورای شهر هم خیر سرش خواسته واسه مسیرهای تاکسی نرخ بذاره, همش اینجوریه:175 ,275 ,375 و ... .مثلا همه مسیرها رو 25 تومن ارزون کردن.آخه این سه شاهی سنار کی رو گدا و اعیان کرده؟ فقط یه دردسری شده واسه طرفین. البته اگه نگاهمون رو الهی کنیم به این قضیه می بینیم که در حقیقت این نوع نرخ گذاری نوعی امتحان تقواست.برای راننده از این جهت که آیا اینقدر وجدان داره که بقیهء پول مشتری رو پس بده و برای مسافر از این جهت که آیا قد 25 تومن گذشت داره تو این دزد خونهء تهران یا نه!
پانوشت:دیگه کار به جائی رسیده که وقتی مجری تلویزیون میگه:"نیازهای عاطفیم اینجوری بر آورده نمیشه" تعجب میکنم.اصلا قضیه واسه ما طوری جلو رفت که تو ناخودآگاه خودم فکر میکنم صحبت از چنین موضوعی یا ادا در آوردنه یا نوعی افسار گسیخته ای از غرائز حیوانی!

پنجشنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۶

دنیای باسمه ای آقای کارگردان

یکی از بازیگرهای این سریالهای ماه رمضان دیالوگ جالبی داشت:وقتی تو آشغالدونی زندگی میکنی خب خودتم باید آشغال باشی دیگه!نمیدونم چرا این جمله در حال حاضر منو یاد فیلمهای مجید مجیدی میندازه.اما به هر حال پخش دوبارهء یکی از موفقترین فیلمهاش(رنگ خدا)باعث شد که یه نگاه دوباره بندازم به فیلمهاش.به نظرم سینمای مجیدی علیرغم خط روائی نسبتا قدرتمندی که دارای یک نقطه ضعف اساسیه اونم اینکه فیلمهاش علیرغم ظاهر پر مدعاشون از فقدان محتوا و جهت گیریهای اساسی رنج میبرند
تقریبا در تمام فیلمهای ایشون بجز بید مجنون این فقدان محتوا رو میشه سراغ گرفت مثلا در باران برخورد منفعلانه اون کارگر افغانی با دختری که اینهمه براش خودشو به زحمت انداخته به هیچ وجه منطقی نیست که اساسا نحوه عاشق شدن این آدم(دیدن یه سایه روی پرده) هم وضع بهتری نداره.یا مثلا توی رنگ خدا هدف از نشون دادن اینهمه مصائب اون کودک کور چیه؟ جز در آوردن اشک مخاطب و نشون دادن روستاهای بکر و دور افتادهء شمال؟ .محض نمونه و بعنوان آلترناتیوی برای این فیلم میشه به کار کمتر دیده شدهء مخملباف یعنی سکوت اشاره کرد که رویکرد بدور از سانتی مانتالیسم و آزادیخواهانهء اون فیلم در تضاد کامل با این فیلمه که بیشتر مبلغ نوعی جبره.
به نظرم حتی فیلم کاندید اسکارش-بچه های آسمان- هم (حتی بیشتر از بقیه)از این فقدان محتوا رنج میبره.من باب مقایسه با نمونه های مثال زدنی این گونه یعنی سینمای نئو رئالیستی ایتالیا باید گفت که علیرغم شباهت ظاهری با فیلمی مثل دزد دوچرخه ما در اونجا با یه رویکرد سوسیالیستی قوی طرفیم که نه تنها اون پدر و پسر بلکه خود دزد و تمام آدمهای اون شهر رو قربانیان بی عدالتیهای طبقاتی نشون میده و رویکرد ضد اجتماعی فیلم اونجا که آنتونیو خطاب به آدمهای اون محلهء پائین شهری میگه:"شماها همتون دزدهای دوچرخه منید!" چیزی نیست که به این سادگیها از یاد آدم بره.اما اینجا جهت گیری(؟) بچه های آسمان خنثی تر از این صحبتهاست
اما همانطور که گفتم فاجعه اصلی اونجا رقم میخوره که فیلمهای ایشون بخوان پیامی داشته باشند.تو بید مجنون پیام فیلم رسما اینه که داداش تو اگه کور شدی حقت بوده چون جنبه و لیاقت بینائی رو نداشتی.از نحوهء روایت احمقانه اش هم ترجیح میدم که چیزی نگم که نوعی ریدن بوده تو قصه شیخ صنعا!
پانوشت:تو تهران 80% مسافر کشها از گذاشتن نوار تو ماشین اجتناب می کنن در حالیکه بنا بر گفتهء یکی از عزیزان تو شهرستانها این نسبت تقریبا بر عکسه.شایان ذکره که بر طبق مفاد کنوانسیون ژنو مسافرین حق دارند که نخواند در حین سفر آهنگ گوش بدن!

چهارشنبه، شهریور ۲۱، ۱۳۸۶

غول تنها

غول غولک تنها واسه خودش نشسته بود و آواز میخوند.یه دفعه یه دختره که داشت از اونجا رد میشد صداشو شنید و اومد دم در غاری که صدا از توش میومد و گفت :
-تو کی هستی که صدات اینقدر قشنگه؟
-من.... اسمم غول غولکه
-ببین من عاشق صدای تو شدم بیا بیرون میخوام ببینمت
-تو دروغ میگی! همه همینو میگن اما من قیافه ام زشته اگه منو ببینی فرار میکنی
-نه!من تو رو بخاطر خودت دوست دارم. قیافهء آدما واسم مهم نیست
-(مردد) باشه!
غول غولک آروم میاد بیرون
دختر:(جیغ زنان)واااااای! برو گمشو کثافت!
غول غولک:دیدی دوستم نداشتی!
پانوشت:از این افسر های راهنمائی رانندگی بدم میاد و میترسم,اکثرا آدمای نامردین البته نه همشون اما بالاخره دیگه! اما دیروز یه افسره رو سر چهار راه دیدم که خیلی باحال بود ,ساعت 9 شب بود و اکثر افسر ها رفته بودن اما این بنده خدا هنوز سر کارش بود ,وقتی وسط چهار راه یکی از ماشینها خراب شد خودش رفت و شروع کرد به هل دادن ماشین بعد وقتی چراغ ما رو سبز کردو داشتیم از کنارش رد میشدیم به یه خره که الکی داشت بوق میزد گفت: زهر مار!...کسکش!

جمعه، شهریور ۱۶، ۱۳۸۶

یک اسم, چه اهمیتی میتونه داشته باشه؟

دلم میخواست دختری میداشتم فقط و فقط برای اینکه اسمی روش بذارم.... آره چند روز پیشها بابای یکی از بچه ها مرد اما وقتی به ما گفتن ما باورمون نمیشد پسره اصلا عین خیالش نبود , البته نمیخوام از طرح این قضیه برداشت ارتجاعی بکنم اما حداقل قضیه اینه که بچه ها در اکثر موارد به چیزی غیر از اونیکه پدر و مادرشون می خواستند تبدیل میشند و هیچ کاریش هم نمیشه کرد و بعد اینهمه داستان انگار تنها قسمت تحت کنترل اونها همون اسم بچه اس.تا همیشه باهاشه و هیچ کاریش هم نمیتونه بکنه این تنها چیز خالصیه که واسه والدین میمونه
پانوشت:واقعا اگه مردن نبود,زندگی کردن ارزشی هم میداشت؟

چهارشنبه، شهریور ۱۴، ۱۳۸۶

بیخیال

تو نمیری من بعد گور بابای غم و غصه! اگه آتیشمم بزنن خم به ابرو نمیارم, آخر این دنیای لامصب مردنه که دوای هر دردیه! یکی از بچه ها که واسه خودش غولی بودو اگه یه مشت به من میزد من اعلامیه میشدم رو دیوار سکته کرده و نصف تنش لمس شده.اصلا موندم, خودش که میگه از فکر و خیال اینجوری شده اما دیگر آگاهان احتمال مصرف مواد نادخ و ناجور رو هم بعید نمیدونند.به هر حال به سر اون بنده خدا که اومد شما مواظب خودتون باشید!
پانوشت:در مورد اون ریش تراشه هم اشتباه از من بود! نه! بد چیزی نیست, از این به بعد بیشتر تحویلش میگیرم!