جمعه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۵

خف گیری

بازم یه جمع آسمون جل دیگه چند تا بظاهر رفیق توی وقت اضافه زندگیشون سعی دارن از زیر فشارها فرار کنن
اولی:آره حکایت اون رفیق ماست میگه دختره رو گرفتیم خف کردیم اما خداییش دست به جیبش نزدیمو و پولاشو بر نداشتیم
دومی:منظورت چیه که خفتش کردن؟
اولی:هیچی دیگه خفتش کردن انداختنش تو ماشین و بردن ترتیبشو دادن دیگه
دومی:اونوقت یعنی با یارو صنمی هم از قبل نداشتن؟
اولی:نه دیگه خفتش کردن بابا
دومی:طرف کاسبم نبوده یعنی؟
اولی:نه بابا خفتش کردن دیگه
دومی:یعنی طرف اینکاره هم نبوده همینجوری یه دفعه کشیدنش تو ماشین و بردن بهش تجاوز کردن؟
اولی:اوهوم
دومی:عجب خرائین بابا میخواستی بهشون بگی اینکار اعدام داره
اولی:نه بابا اونجا که اینا کار میکنن تو بیابونه اونطرفا اصلا خبری نیست
اولی همچنان خونسرد و با عشق به سخنانش ادامه میده و دومی هم اندکی با تعجب فکر میکنه
.......
"...اولی:آره یارو میگفت"تو نمیری خفتش کردیم ولی دست به پولاش نزدیم

چهارشنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۸۵

حذف شد

نمیدونم دیدید یا نه منتها تو بعضی از وبلاگها اگه از یکی مطالبشون خوششون نیاد یا ازش بترسن(خود سانسوری)میان جای اون مطلب مینویسن که حذف شد.یکبار یکی از دوستان به من هم پیشنهاد کرد که تو هم در وبلاگت چنین کاری رو بکن.(آخه یکبار در ایام جوانی از روی ترس یکی از مطالبمون رو ریشه کن کردیم) حالا که امروز به یکی از این نمونه ها بر خوردم دیدم اینکار عجب کار مزخرفیه چون الکی باعث تحریک حس کنجکاوی مردم میشه در حالیکه این تحریک هیچ عاقبتی هم برای اون بنده خدا نداره.بقول هیچکاک که میگفت نباید هیچوقت حس تعلیق در تماشاگر را بدون جواب گذاشت
خب داداش شمام اگه با یه مطلب مشکلی داری یا مثل بچه آدم حذفش کن یا اگه خیلی دوسش داری هم که بذار توش باشه دیگه این مسخره بازیها چه سیخیه

سه‌شنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۵

سالاد فصل

میبینم که همه جا فصل خربزه رسیده و واسه ما هنوز فصل خیاره

سه‌شنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۵

ممال

یکی میگفت"هر چقدر کمتر بگی بیشتر باور میکنن".راست میگفت

دوشنبه، تیر ۲۶، ۱۳۸۵

معرفی سایت

به سفارش یکی از رفقای مشفق گذرم به این وبلاگ افتاد.البته شما که همتون خودتون استادید اما اگه هنوز نرفتید ببینید یه سری به اینجا بزنید.از نظر قاب که خیلی شبیه خودمه از نظر محتوا هم قرابت هائی با وبلاگهای دیگه داره.اما اون چیزی که این وبلاگ رو در نوع خودش بی همتا کرده کامنت دونیه شاخشه.آقا فقط یه سر بزنید تا متوجه قضیه بشید. این دوست عزیز ما میشه گفت صادقانه این اصل بسیار رایج در وبلاگ نویسی که تا جائی که میتونی جواب کامنتهای مخالف رو نده رو کنار گذاشته و نتیجه اش سبز شدن مقادیر متنابهی عنتر و منتر در حوالی کامنتدونیشه.دیگه بیشتر از این شما رو منتظر نمیذارم و شما رو به دیدن اصل مطلب دعوت میکنم
تکلمه:به ما خبر رسیده که گویا این وبلاگ بسته شده به هر حال در صورت وقوع چنین حادثه ای شما با بازدید از این وبلاگ از یک ینای تاریخی هم دیدن کردید که خودش کلی زندگیه.حالشو ببرید

یکشنبه، تیر ۲۵، ۱۳۸۵

فراوانی و فحشا

میدونی احساسم چیه؟
هر چند علاقه ای به شنیدنش نداری میگم
اینقدر که همه حرفها رو از دهن هر کس و نا کسی شنیدم دیگه همه حرفها جنده شده

بادهای موسمی

باد همه چیز رو با خودش میبره
الا همون چیزی رو که نمیتونه ببره

سه‌شنبه، تیر ۲۰، ۱۳۸۵

نا گفته ها

قدیما حرفهای زیادی بود که جائی برای گفتنش نبود
حالا حرفهای زیادی هست که انگیزه ای برای گفتنشون نیست

دوشنبه، تیر ۱۹، ۱۳۸۵

تاریخ.....گم شد


این فینال یک فینال تاریخی بود.از اون جهت که تکرار گذشته ها بود و به چالش کشیدن اونها
فردوسی پور میگفت ایتالیا هر دوازده سال یکبار به فینال میاد و یک در میون پیروز میشه و این دفعه نوبت بردش بود اما فقط این قضیه نبود که داشت تکرار میشد این جام خیلی شبیه یورو 2000 شده بود بازم ایتالیا میزبان را در کمال ناباوری حذف کرد و فرانسه هم پرتغال رو در نیمه نهائی شکست داد.حتی فرانسه همون تعویض هائی رو کرد که تو اون بازی کرده بود(ویلتورد,ترزگه)اما ایندفعه تاریخ بر عکس شد و همون کسیکه اون دفعه گل پیروزی رو زده بود باعث شکست فرانسه شد
لیپی ئی هم که همیشه تو رقابتهای اروپائی با یونتوس در فینال شکست میخورد ایندفعه در فینال پیروز شد
این جام شبیه جام 1976 آرژانتین هم شد که در اون جام آرژانتین در حالیکه کشورش در اوج بحران بود تونست قهرمان بشه
اما تاریخ میتونست جور دیگه ائی هم تکرار بشه:ایتالیا در جام 1982 در حالی قهرمان شد که مثل فرانسه از گروهش به سختی بالا اومده بود
نتیجه اخلاقی:ایندفعه هم تاریخ تکرار شد!به نفع یکی و به ضرر دیگری
...پانوشت:زیزو ,زیزو ,زیزو

جمعه، تیر ۱۶، ۱۳۸۵

محمود محبوب


خب حالا هر کسی برای خودش عقده ها و نیازهای سرکوب شده ای داره که بجای خودش و به طرق مختلف آنها رو بروز میده.واصولا وبلاگ هم برای خیلیها ابزاری برای ابراز چنین احساساتی شده.حالا اگر ما هم بخوایم بریم سراغ امراض درون خودمون قطعا یکیش همین محبوبیت کم احمدی نژاد بود
من که خودم آنچنان محبوبیت خاصی رو بین اطرافیانم در این یک ساله مشاهده نکردم اما نتایج این نظر سنجی سایت "ایکسوکا"که غالبا کاربرانش هم از میان جوانان (از اون لحاظ !)هستن انصافا که نتایج امیدوار کننده ای رو نشان میده

پنجشنبه، تیر ۱۵، ۱۳۸۵

از مکاشفات یوحنا

برادران!
هرگز آروزی داشتن چیزی را نکنید مگر آنکه آن را برای برادر خود نیز خواسته باشید
بی مهابا به دیگران خوبی کنید و در حق کسانی که به شما بدی کرده اند دعا کنید
آری!بهشت پروردگار در انتظار کسانیست که آنرا برای دیگران آرزو دارند

سه‌شنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۵

از اینجا و آنجا

یادمه یه زمانی با یه حاج آقائی یه کلاسی داشتیم که من یه جورائی اونو خیلی دوست داشتم.یادمه یه دفعه میگفت که اگر در یه مجلسی شرب خمر میشد باید اون مجلس رو ترک کرد و تاکید میکرد که این خروج باید حالت اعتراض داشته باشه نه اینکه"شما مشغول باشید....نه جان من....منم الان برمیگردم".حالا اینو که خوندم ناخودآگاه یاد اون افتادم

دوشنبه، تیر ۱۲، ۱۳۸۵

یار مهربان

تمام بچه گیهای من با کتاب خوندن گذشت.مخصوصا اون ظهرهای تابستونی که میخوابیدم رو اون تخت دو نفره و زیر کولر کتاب می خوندم.پول تو جیبیهایی هم که از بابام میگرفتم هم هیچ مصرفی جز خرید کتاب نداشت.کتابهامون هم روز به روز بیشتر میشد....تقریبا سالی صد و بیست تا .اینقدر زیاد شد که وقتی میخواستیم اسباب کشی کنیم از جابجا کردن اینهمه کتاب و مجله گریه ام گرفته بود.از همون موقع بود که تصمیم گرفتم که دیگه کمتر کتاب بخرم و به ناگاه خرید کتاب ما به یک پنجم کاهش یافت.البته شاید علت اصلی کمتر کتاب خوندن از جانب خودم بود به خاطر درسها و رفیق بازیها و ... .از وقتی که کامپیوتر و از اون مهمتر اینترنت وسط اومد هم که تقریبا کار رو یکسره کرد.نه اهل شعر بودم ,نه علمی-تخیلی,نه ترسناک.فقط قصه که اول بیشتر افسانه بود بعد شد نوولهای نوجوانانه و در نهایت رمان که این یکی رو هنوز هم هر وقت بشه میخونم.البته این میل به شنیدن قصه بعدها بیشتر از طریق دیدن فیلمها ارضا شد مثلا دیگه الان کد داوینچی,هری پاتر و ارباب حلقه ها رو فیلمشو میبینم تا اینکه کتابشو بخوونم و بیشتر سعی میکنم کلاسیکهای فیلم نشده رو مطالعه کنم.آره!تو کتاب خوندن هم خیلی محافظه کارم
حالا علت اینکه همه اینها رو گفتم این بود که هنوز بعد اینهمه سال وقتی میبینم کسی کتاب میخونه واقعا بهش غبطه میخورم و خب البته تحسینش میکنم