پنجشنبه، فروردین ۰۹، ۱۳۸۶

اتفاقات اتفاقی

این شقایق خانوم از ما دعوت کردند که هفت مورد از اتفاقات مهم سال گذشته مو بنویسم چشم!
یک:عضو شدن در last.fm برام اتفاق جالبی بود و حس خوبی بهم داد کلا سال گذشته از نظر موسیقیائی سال خوبی بود و تقریبا تونستم به اون آهنگهائی که بیشتر دوست دارم گوش بدم.امکانی که در سالهای پیشتر برام مهیا نبود.
دو:از نظر تحصیلی پارسال شکست های بدی خوردم بطوریکه در شرایطی که در ابتدای سال جز پیش قراولان هم دوره ای هام بودم در انتهای سال و پی آیند یک سلسله وقایع ناگوار به یکی از عقب افتاده ترینها تبدیل شدم.البته کلا زندگی من همیشه همینجوریاس روی یک نوار یکنواخت حرکت نمی کنم و بالا پائین تو کارم زیاده
همین! متاسفانه یا خوشبختانه اتفاق تعیین کنندهء دیگه ا ی در سال گذشته برام اتفاق نیافتاده .کلا زندگیم بیشتر از یک مشت اتفاقات کوچولوی کم اهمیت تر تشکیل شده.اما خب اینم که دیگه خیلی کمه در نتیجه برام چاره ای نمیمونه جز اینکه خاطراتمو شخم بزنم ببنیم اصلا تو کل عمرم اتفاق بدرد بخور دیگه ای اتفاق افتاده؟
سه:در شش سالگی توسط یک دختر 15 ساله مورد سو استفادهء جنسی قرار گرفتم
چهار:در عنفوان نوجوانی انسان مومن و وارسته ای بودم که هر روز نمار جماعت میخوندمو یه بار هم در مسابقات سراسری قرآن سه مرحله پیشرفت کردم تا اینکه در مرحلهء چهارم پای امتحان قرائت به وسط اومد که بعلت داشتن صدائی انکر الاصوات مجبور به کناره گیری شدم
پنج:یه بار هم تو مدرسه مون شوخی شوخی یک تحقیق گروهی انجام دادیم و فرستادیم برای مسابقه که بعدا فهمیدیم تحقیقمون تو استان تهران اول شده اما بجای ما اشتباهی یه گروه دیگه رو دعوت کردن تو مراسم اختتامیه و اونها بجای ما رفتن روی سن
شش:یکبار هم همون موقعها یه سری عکس برگردون آدامسهائی موسوم به zagor رو جمع میکردیم که 32 شماره بود و شمارهء 32 اش هم دست فلک نبود.ما یه آدامس خریدیم و شانسی تو آدامس ما در اومد این تقریبا بهترین شانس زندگیم بوده
هفت:این شماره هم مجموعه ای است از خطاها و خیانتها و گناهان کثیفی که در طول زندگیم مرتکب شدم و شرمنده ام از تعریف کردنشون پس با اجازه تون این شماره واسه خودم بمونه

چهارشنبه، فروردین ۰۸، ۱۳۸۶

ارقام تکان دهنده

آره پیشرفت کردیم!دیگه تو این مملکت سنگ هم نازا نمی مونه و همه به باروری میرسند.اما جالبه که تو مملکتی که گویا از خارج هم برای درمان بهش مراجعه می کنند بر اکثریت مردمش چنان اختگی و انفعالی حاکمه که با هیچ بمب ژنتیکی هم قابل درمان نیست و مردائی که قاعدتا باید نقش فاعلانه تری رو بعهده داشته باشتد از زنها هم منفعلتر شدند
پاتوشت: خیلی باحال بود!داشتم تو 360 می گشتم که ببنیم از دانشگاه خودمون کسی هست بشناسمش که به این یکی برخوردم, چشمم به تعداد بازدید کننده های صفحه اش افتاد :16 هزار نفر.یک دفعه یاد تعداد بازدید کننده های وبلاگ خودم افتادم, دیدم اوووه! بعد یکسال نوشتن و حدود 200 تا پست کل بازدیدکننده های من با هزار الله اکبر حدود 4 هزار نفر بوده. خنده ام گرفت

سه‌شنبه، فروردین ۰۷، ۱۳۸۶

معصومیت و تجربه


بی شک غافلگیری امسال تلویزیون چیزی نبود جز همین فیلم تند باد در جامائیکا که با توجه به عوامل سرشناسش از اون فیلمهای گمنام و کمتر دیده شدهء تاریخ سینماست و در نتیجه اگه کسی فیلم باز باشه مسلما فرصت دیدن چنین فیلمی رو(با وجود چنین عواملی)از دست نمیده.انصافا هم که این فیلم از اون چیزی که فکر میکردم خیلی بهتر بود

اینجا مکندریک(کارگردان قاتلین پیرزن)به سبک کمدیهای استودیوی ایلینگ همچنان تقابل معصومیت و تجربه رو دستمایه قرار داده بقولی:"معصومیت بطور ضمنی بر صداقت اشاره دارد اما چشم بستن بر علایق دیگران نیز معنی میدهد;تجربه اما زیرکی بهمراه می آورد و البته فساد را" . در اینجا ما بر خلاف رویه مرسوم همیشگی شاهدیم که چگونه "معصومیت" با سبعیتی هولناک "تجربه" رو که عبارتست از یکسری وجدان آلوده به عذاب, به نابودی کامل میکشونه و با اینکه معصومیت بر تجربه پیروز میشه اما بیرحمی اون معصومیت و تردیدهای اون تجربه همه رو با هم بی حساب میکنه و هیچ پایان خوشی وجود نداره چون در نهایت معصومیت هم ابزاری برای حاکمیت نابودی و فناست

پانوشت:اگه دنبال فیلمهای گمنامی که عوامل سرشناسی اونها رو ساختن میگردید میتونید به فیلم شناسی آنتونی کوئین مراجعه کنید,کارنامه اش پره از اینجور فیلمها

دوشنبه، فروردین ۰۶، ۱۳۸۶

پاریس-کربلا

جدی نگیرید این ستایشهای طاق و جفت از پاریس رو! اینها همه اش کار آمریکائی هاس.از اون همینگوی زن باز بگیر تا یک آمریکائی در پاریس و همه توریستها و مسافرهاشون. حتی برتولوچی هم باید از بازیگرای آمریکائی تو پاریس استفاده کنه. علتش هم اینه که اون فضای فرهنگی و رمانتیک فرانسوی در تقابل با فضای اساسا خشن و صنعتی آمریکاست .همینها براشون ایجاد جذابیت میکنه
مخلص کلوم اینکه هی نگید پاریس برج ایفل داره و لوور! ایتالیا ده برابر فرانسه جاهای تاریخی و خدا داره مثلا.البته ما همون مکه و کربلای خودمونو بریم به آخرتمون نزدیکتره
پاتوشت:استاد! الهی که نور به قبرت بباره

یکشنبه، فروردین ۰۵، ۱۳۸۶

ما و معمای پیچیدهء ابولهول

اینکه درصد قابل توجهی از جمعیت مملکت از مشکلاتی مثل فقر و بی خانمانی و بیکاری و مسائی بی اهمیتی از این دست رنج میبرند خب احتمالا به مسائلی مانند کمبود سرمایه گذاری خارجی ,عدم وجود زیر ساختها, عدم امنیت سرمایه گذاری و مزخرفاتی از این دست مربوط میشه اما سوال اینجاست : اینکه همون درصد قابل توجه از فقر و کمبودها و عقده های متعدد جنسی که باعث بوجود آمدن انحرافات متعددی هم شده رنج میبرند از کمبود چه عاملی ناشی میشه؟ کمبود عوامل انسانی؟ زاغه نشینهای برزیل هم برای مسائل اولیه شون اینچنین تحت فشار نیستن!
پاتوشت:کلاغ حرومزاده خبر آورده که بعضیها میگن:این حرفها چیه که شاطر تو وبلاگش میزنه اینها حرفهای آدمهای عقده ای و بدبخته!.منم باید خدمت اون عزیزان عرض کنم که بابا من اگه آدم سالمی بودم که نمیومدم اینجا وبلاگ بنویسم ,میرفتم مثل بچهء آدم زندگیمو میکردم

شنبه، فروردین ۰۴، ۱۳۸۶

یکی از دایناسورهای ما گم شده

آهای اونائی که رفتین مسافرت هر طرفی که رفتین همونجا بمونید
من نمیخوام که دوباره تهران شلوغ بشه
میخوام همهء تهرون مال خودمون باشه,نمیخوام بیاید,نمیخوام!
پانوشت:نه بابا از تهرون خالی هم بخاری بلند نمیشه!همون شلوغ باشه بهتره فقط این ترافیک یه ذره مغزو گائیده.هر چی نباشه تهران شهر یه عالمه دود و یه عالمه ماشینو یه عالمه دختر خوشگله دیگه,وقتی اون دو تا اولی نیست آخریم نیست دیگه!

جمعه، فروردین ۰۳، ۱۳۸۶

رفقای مشفق

خدمت شما عرض کنم که یکی از اون چیزهای بی بخار و بدرد نخور این مملکت همین رفاقتهای آبدوغ خیاری و سطحیه که برا من یکی که جز دردسر چیزی نداشته.مثلا دم در خونهء قبلی ما یه باجهء روزنامه فروشی بود که ما تا سالها بطور مرتب ازش خرید میکردیم و هیچ صنمی هم باهاش نداشتیم تا اینکه یه بار با خان عمو که از رفقای شیش یارو بود رفتیم پیشش که باعث شد که یارو بساط رفاقت رو با ما هم علم کنه.هیچی دیگه دردسر ما شروع شد مثلا اون مجله ای رو که هرماه می خریدیم رو مجبور بودم حتما از اینجا بخرم که این زیاد مشکلی نبود دردسر اینجا بود که یارو سه روز یه بار میومد تو باجه و ما هم گاهی باید سه,چهار روز صبر میکردیم تا سر کلهء رفیقمون پیدا بشه.اونوقت من یه اخلاق احمقانه ای دارم که یا با یکی سلام علیک ندارم یا دیگه نمیتونم مثل بقیه جائی که مناسب نیست بپیچونم و هر جا ببینمش باید باهاش سلام علیک کنم نتیجه اینکه هر وقت داشتم از جلوی باجه رد میشدم به یارو سلام میکردم اما اون سه بار در میون جواب میداد و منم هر دفعه بیشتر متوجه حماقت خودم میشدم.الان که از اونجا رفتیم با باجه جدیده که دم در خونمونه با اینکه هر روز ازش خرید میکنم هیچ صنمی ندارم که هیچ تازه یارو واسم شاخ هم شده و از چشماش میخونم که حسابی از من بدش هم میاد آخه این یکی ده برابر اون یکی رفیق بازه و با غریبه ها حال نمیکنه. منم که که از خدا خواسته واقعا حال میکنم که یارو ازم بدش میاد.خلاصه اینها رو گفتم که بگم قصه ما هم با روزنامه فروشهای تهران هم داره به آخر خودش نزدیک میشه چون از یه طرف دیگه بعد ده سال همشهری خریدن بالاخره امسال مشترک شدیم و اینترنت رو هم میخوامADSL بگیرم که این پرونده هر چه زودترختم به خیر بشه.ایشالا هر چه زودتر بقیه پرونده های ما هم تو این دنیا بسته بشه که کلا راحت بشیم
پانوشت:وبلاگ کلولو یه فراز شاهکار داره,اونجا که بعد مدتها نوشتن در انزوای مطلق در عنوان یکی از پست هاش میپرسه:هنوز هم کسی اینجا رو میخونه؟.حالا منم جسارتا باید بپرسم که حالا که این پست ما یه ذره طولانی شد اصلا کسی پیدا شد که کامل بخوندش؟

پنجشنبه، فروردین ۰۲، ۱۳۸۶

!هر حرف درستی هم درست نیست


یه منتقد انگلیسی جملهء بسیار جالبی در مورد فیلم شارلوت گری گفته بود:"امروزه فیلمهائی ساخته میشن که دقیقا در نقطهء مقابل فیلم کازابلانکا قرار می گیرن یعنی اگر توی اون فیلم گفته میشد که درد و رنجهای آدمهای این فیلم در مقابل درد و رنجهای دنیا هیچه حالا فیلمهائی ساخته میشند که میگن درد و رنج دنیا در مقابل رنج آدمهای این فیلمها هیچه!".این جمله , جمله بسیار زیبائیه و در مورد خیلی از فیلمها و آدمها و ... کاربرد داره اما انصافا که شارلوت گری مصداق این جمله نیست.من با اینکه از طرفداران سینه چاک کازابلانکا نیستم اما به هر حال اونرو بعنوان یکی از بهترین انتخاب های آکادمی قبول داشته و دارم.اما واقعا در نشون دادن فجایع هولناکی که بر سر قربانیان جنگ جهانی دوم اومده کازابلانکا کجا و شارلوت گری کجا!.واقعا که حقیقت گاهی بسیار وحشتناک تر از اون چیزیه که ما بتونیم فکرشو بکنیم

پانوشت:حس اون دست فروشی رو دارم که سال تحویل شده و همه سبزه هاش روی دستش مونده

سه‌شنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۵

سالی که گذشت

در سالی که گذشت بعضیها مردن ,بعضیها هم دستکمی از مرده ها نداشتند
در سالی که گذشت هر کی به خفت افتاد تقصیر خودش بود ,هر کی هم به جائی رسید شانسی بود
در سالی که گذشت بعضیها بد آوردن ,بعضیها بدتر!
در سالی که گذشت بعضیها خیلی تلاش کردن اما بازم شکست خوردن
در سالی که گذشت بعضیها به خودشون اومدن, بعضیها هم از خود بیخود شدن
در سالی که گذشت بعضیها ترقی کردن اما حواسشون نبود و دو ,سه نفریم زیر دست و پا له کردند
در سالی که گذشت بعضیها از کف در اومدن ,بعضیها تو کف موندن ,بعضی هام تازه کف کردن!
در سالی که گذشت خوش شانسی این بود که هوا راه براه سرد می شد و تگری میزد تا تابستون بعد مردم از بی آبی نمیرن
امید زیادی به سال بعدم نیست ,هست؟
پانوشت:I Just Called To Say I Love You

دوشنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۵

آدمهای متعادلی نیستیم

یه بسته 300 تائی از آهنگهای قدیمی تحت عنوان old song تو کامپیوتر ما بود(که گویا تو کامپیوتر های دیگه هم زیاده) که هیچکدامش مشخصات خاصی نداشتن الا اینکه چهار حرف انگلیسی اولش بود که بعدا معلوم شد که حروف اول اسم خوانندهء اون آهنگه است.میدونی اینا نشون میداد که کسی که این مجموعه رو درست کرده یه سادیست واقعی بوده,با اینکه مشخصات تمام اون آهنگها رو داشته اما همه رو پاک کرده تا کسائی که بعدان میخوان از اون مجموعه استفاده کنن زیاد خوش بحالشون نشه. اما اگر این حرف نیوتن که گفته هر عملی عکس العملی داره رو قبول داشته باشیم پس باید یکی تو این دنیا پیدا بشه که تمام اون فایلها رو شناسائی و احیا کنه.خب انگار اون یکی از اون نفرها من بودم چون با سیریش شدن فراوان تونستم مشخصات 70% اون آهنگها رو پیدا کنم.کلا این قضیه باعث شد ایمان پیدا کنم که هیچ سوالی بیجواب نخواهد ماند
اما همه اینها به کنار نکتهء این داستان اینه که منم مثل همون یارو یه سادیستم در نتیجه بعید میدونم که این اطلاعاتو در اختیار کسی قرار بدم و ترجیح میدم که مثل فراعنه با خودم دفن بشه!

شنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۵

خط قرمز کلفت

شنیدین دیگه که میگن تو خارج همه تو خانواده با هم راحتن و در مورد مسائل مختلفشون من جمله مسائل جنسی با هم صحبت میکنن. حالا اونهائی که این چیزا رو با حسرت واسه هم تعریف میکنن خبر ندارند که بابا تو مملکت خودمون هم از این جور جوهای صمیمی و دوستانه زیاد پیدا میشه نمونه اش همین خانوادهء ما. رفتم خونمون و به بابام میگم :بابا این مادر پیر ما کجاست؟ اونم میگه رفته بیرون.کنجکاو میشم و دوباره میپرسم:کجا؟ اونم باز میگه بیرون .منم تازه دوزاریم میفته:رفته آرایشگاه؟ اونم میگه آره
پانوشت:سادو مازوخیستی ترین گفتگوی امسال رو میتونید در شمارهء نوروزی همشهری جوان بخوانید:گفتگوی علی دائی و نیکی کریمی دربارهء رموز موفقیت! احتمالا اگه خود دکتر فروید هم عنوان این مصاحبه رو بشنوه عقده های جنسی دوران کودکیش دوباره واسش احیا میشه

جمعه، اسفند ۲۵، ۱۳۸۵

فضای تبلیغاتی

داشتم خیابون رو بعد یه خر حمالی حسابی گز میکردم که دیدم یکی میگه: آقا!آقا!برگشتم کسی رو ندیدم که دوباره صدا اومد و دیدم یه مرده از پشت وانت سرپوشیده اش پرید بیرون و با عجله اومد بسمت من.گقتم الان یا میگه بیا ماشین هل بده یا موبایلتو بده یا همچین چیزائی .واسه همین هم با اخم و تخم نگاهش میکردم که واسم شاخ نشه.که اومدو و یه نایلون شیک و تر و تمیز داد دستم و با عجله رفت بسمت دو تا زنی که داشتن از پشت سرم داشتن میومدن. منم نایلونو باز کردمو و دیدم دو تا بسته حلوا شکری عقاب اونم از نوع شیرین ارده توی کیسه است بعلاوه یک پوستر تبلیغاتی.گفتم بابا خداتو شکر هر موقع تو این سگدونی چیزی داشتن توزیع میکردن یه عده حروم لقمه مثل گرگ هار ریختنو و نذاشتن که چیزی به ما برسه,حالا که بعد یه عمری یکی به ما حال داده ما یه تشکر خشک و خالی ازش نکردیم که هیچ با اخم و تخم هم نگاهش کردیم
پانوشت:این شاهکار دههء هشتادی رو از دست ندین

چهارشنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۵

حقوق شهروندی

نکته ای که هر ساله در مراسم چهارشنبه سوری شاهد هستیم اینه که یه عده دور هم و غالبا دم در خانه های خودشون جمع میشند و آتیش کوچیکی روشن میکنند و چهار تا پرش و یه نوار و مقادیری ترقه و تمام .البته نه اینکه اینکارها بد باشه اما خب من از عزیزان میخوام که توجه داشته باشند که این حرکات پراکنده نه تنها باعث آلودگی هوامیشه بلکه کثیف شدن هر چه بیشترخیابانها و تخریب آسفالت آنها رو هم بهمراه داره
خب داداش من اگه میخواید عشق و حال کنید ما خودمون هم اهل حالیم بیاید تو اون جاهای تابلو پیش خودمون تا یه بمبی چیزی بترکونیم و یه عشق و حال سنگین بکنیم.اگه پایه آتیش و این صحبتهام هستید یه آتیش نمرودی درست میکنیم که همه حال کنن.د آخه چرا حقوق شهروندی ما رو زیر پا میذارید؟
پانوشت:اساسا به زنها ارادت خاصی دارم از همین جا حمایت همه جانبهء خودمو از خانمها سیگونل رویال و هیلاری کلینگتون در انتخابات ریاست جمهوری کشورهای متبوعشون اعلام می کنم

سه‌شنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۸۵

بسوز, تهران ,بسوز

سوار تاکسی بود یه دختره امروز.نگاهش میکردم منم از تو اتوبوس.انگشتر و حلقه و اینا بود توی چهار تا از پنج تا انگشت یه دستش ,جلوی دهنش گرفته بود دستشم تا ببینن اونا رو همه,دیدم منم . باحال شده بود بد نبود.بالاخره وقتی آدم اینهمه مایه میذاره دلش میخواد که ببینن دیگه همه.دوست دارم منم دوستم بکنه از اینکارا
پانوشت:کلا اگه کسی خواست منو ملاقات حضوری داشته باشه بیاد تو اتوبوسهای تهران.اونجاهام من همیشه
پانوشت2:تو حال و هوای یه عشق کینگ کنگیه دلم

دوشنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۸۵

آریائیهای با شکوه

دو تا کهنه کار کنار هم نشستند و دارند صحبت می کنند,شاطر هم همون دور و اطراف داره هرز میپره:
-چرا اون روزی نیومدی بریم اونجا؟
-خب کلفت بودی ترسیدم!
اینو بخاطر این اینجا گفتم که دیدم لفظ باحالیه منتها من از اونجائی که من بسیار آدم سر وقتی هستمو و هرگز نمیتونم قراری رو که گذاشتم بپیچونم در نتیجه برام استفاده ای نداره .دیدم اگه اینجا بنویسمش بهتر از اینه که رو دستم بمونه
پانوشت:میخواستم بگم که کار قشنگی نیست که تا دری به تخته می خوره دوره بیفتیمو مثل خوره ها اعتراض کنیم که با دیدن مشخصات و وجنات این فیلم دیدم که در مقابل این حریف قدر کاری جز تعظیم نمیتونم انجام بدم. بله چه دلتون بخواد چه نه این فیلم واقعا فیلم خوبی از آب در اومده و اگه بخوایم از این مسخره بازیها در بیاریم فقط بیشتر خودمونو خراب کردیم.فقط اگه خواستید میتونید خیلی محترمانه و خونسردانه بگید:هی دوست عزیز واقعا فیلم قشنگی ساختید, تبریک میگم ,اما فکر کنم اینجاش با تاریخ مطابقت نداره ها!. تازه اونها هم احتمالا در جواب خواهند گفت که بابا این فقط یه فیلم سرگرم کننده است چرا اینقدر سخت گرفتین شما؟ و به این نتیجه میرسن که بابا ساموئل جانسون راست گفته که:"میهن پرستی آخرین پناهگاه برای انسانهای پسته"

یکشنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۸۵

یاران بی وفا

حالا اینجوری هم نیستش که تا توی زندگی یکی از طرفین به اون یکی خیانت کنه,طرفش متوجه بشه و همه چی بهم بریزه.اتفاقا فکر میکنم که تو اینجور زندگیها آرامش مرگباری حاکمه ,بخاطر اینکه طرف خیانتکار برای جلوگیری از رو شدن دستش همیشه قضایا رو هر جوری که هست رفع و رجوع می کنه
پانوشت:اگه توام خیانتکاری مثل خودمون, زیاد ناراحت نباش بقول اون ضرب المثل ایرلندی:ممکنه که نیم ساعتی رو بتونی تو بهشت باشی ,قبل از اینکه شیطان بفهمه که تو مردی!
پانوشت2:تقریبا 90% خواننده های سیاهپوست زن خواننده های خوبی هستند.بقول احمدی نژاد:حالا من اسم نمی برم,خودتون برید تحقیق کنید!

شنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۵

لذائذ سادستیک

...و دنیا همان جائی است که کوهها را فرسوده و کوتاه و دره ها را در اثر رسوبات کوهها انباشته و مرتفع میگرداند
پانوشت:دنیا دار تناقضاته ,مثلا امروز بر اثر زجرهای سادستیکی که به بدن دادم احساس لذت میکنم تقریبا.هر چند چون اون کار به پایان نرسیده با کمی تعلیق همراهه هنوز
پاتوشت2:خواهشا برداشت بد نکنید! کی گفته زجر سادستیک یعنی اینکه من یه دختر بچهء 10 ساله رو دزدیدمو دارم شکنجه اش می کنم؟ من فقط با کسائی اینکارو می کنم که خودشون از قبل به سندروم استکهلم مبتلا باشند!

جمعه، اسفند ۱۸، ۱۳۸۵

کلیپ نگاری

آهنگ I'm Glad جنیفر لوپز کار قشنگیه اما مشکلش در ساختن کلیپشه که اصلا و ابدا با این آهنگ هماهنگی نداره.جالب اینکه خود کلیپ هم که ادای دینیه به فیلم فلش دنس کار بسیار جالبی از کار در اومده و شباهت فوق العاده لوکیشن های انتخابی به لوکیشن های فیلم اصلی واقعا حیرت انگیزه اما خب تمام اینها هم نمیتونه کاری رو که تکلیفش با خودش مشخص نیست, نجات بده.از این حیث همچنان موفقترین کار جنیفر لوپز همون کار قدیمی If You Had My Love میباشد.شاید تنها راه رهائی از اینهمه ناکامی,برگشتن یه همون رگ و ریشه های لاتینی باشه.کاری که تو کاست آخرش کرده
پانوشت:بر خلاف نصف بیشتر حشرات الارض اصلا و ابدا تو کار جنیفر لوپز نبوده و نیستم و معتقدم که از جنیفر لوپز بهتر زیاده(که احتمالا همشون هم قسمت من میشن!)

چهارشنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۵

رمز موفقیت

توی روزنامه یه مصاحبه می خوندم با یه دانشجوی فرانسوی که بخاطر طرحش 16 ماه در یک روستا در 200 کیلومتری کرمان اقامت کرده بود تا یک تحقیق جامع در مورد خصوصیات جوامع روستائی در ایران داشته باشه.همینجا بود که متوجه علت پیشرفتهای روز افزون ایران عزیز شدم.در شرایطی که اونها اینقدر بیشعورند که اینهمه وقت و هزینه برای یک چنین طرحی صرف می کنند در مملکت ما که خدا رو شکر هیچکس اینقدر بیکار نیست که دنبال اینکارا بره و اگر هم خواست بره یه صبح تا ظهر میره ته تحقیق جامع رو در میاره و میاد,خب معلومه که ما از اونا جلو میزنیمو و پیشرفت میکنیم .مگه نه؟
پانوشت:اینقدر در جریان همه چیز هستم که وقتیکه رفتیم رو ماشین سیستم ببندیم بهش میگم:حمید جون من پول زیاد ندارم یه دونه بلند گوی خوب بخریم هم بسه.غافل از اینکه بلند گو هم مثل خوش شانسیهای این دنیا جفتیه.اینقدر حرفم پرت بود که اون اصلا نفهمید که من چی بهش گفتم

سه‌شنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۵

در بازار برده فروشان

یکی میگفت که گدائی هزار حسن داره یکیشم اینه که باعث میشه که آدم موجود سخاونمتدی بشه.بالاخره وقتی آدم تمام اموراتش از کرم و بخشش دیگران میگذره بالاخره این چیزها باید روش یه تاثیری بذاره دیگه.البته متوجه هستید که منظور یه دوره کوتاه مدته نه این که هر روز بساط گدائی رو پهن کنید.سر همین صحبتها منم همیشه یه چنین فکرائی تو سرم بوده و هست
حالا حکایت ماست :وقتی که تمام چیزی که از باباتون بهتون میماسه یه پیکان قراضهء گاز سوز باشه حق بدید که آدم منحرف بشه دیگه.چه جور انحرافی؟ دزدی؟گدائی؟ تجاوز؟ نه بابا این حرفها چیه شمام منحرفید ها!! بابا وسوسه شه که مسافر کشی کنه, آره دیگه اونم کجا؟ جلوی در دانشگاه خودش. البته زیاد مشکلی نبود کلی مسافر که اکثرشون هم دختر بودن معطل مونده بودند که برن سر کلاساشون و به هر ماشینی که میومد هجوم می بردند اما به محض اینکه ما با ارث پدریمون رفتیم سر صف انگار که صف دچار شوک شد هر چی بوق میزدم که بابا بیاید سوار شید صف از جاش تکون نمی خورد راستش حس بدی پیدا کردم و دیگه روم نشد تو چشمای هاج و واجشون نگاه کنم,رومو کردم انور که یکدفعه شوک رفع شدو و هجوم آوردن به سمت ما.یکی از مسافرها خیلی باحال بود به من یه جوری نگاه میکرد که کلئوپاترا به برده هاش و جالبتر اینکه منم از این قضیه خوشم اومده بود. در آخر هم ولی نعمتهای ما سخاوتمندانه کرایه هاشون رو دادن و منم تشکر کردم و برای اولین بار هم که شده از کسی غیر بابام پول گرفتم.اما خدائی که اون لحظه که صف از جاش تکون نمی خورد واسم لحظهء غریبی بود انگار که زمان متوقف شده بود
پانوشت:افتخار دارم که یکی از پرخواننده ترین وبلاگهای فارسی رو خدمتتون معرفی کنم:پسر شیطان متولد شده و تا تولد دو سالگیش هم فقط چهار روز مونده!

دوشنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۸۵

رابطهء جوانی

شاطر:میدونی رابطهء ما از کجا خراب شد؟ از اونجائی که من عکس تو رو بعد این همه مدت چت کردن دیدمو ازت خوشم اومدو و گفتم بیا با هم یه قراری بزاریم که تو بهت برخورد که من چرا از قیافه ات خوشم اومده
صنم:خب من فکر میکردم که تو خیلی باشخصیت تر از این صحبتها باشی.در ضمن من اصلا نمی فهمم که منظورت از رابطه چیه؟ ما که فقط چند بار با هم چت کردیم
شاطر:نه به اون موقع که میگم یه قرار با هم بذاریم بهت بر میخوره,نه به حالا که کمتر از سکسو اصلا رابطه حساب نمیکنی!
پانوشت:?Is that India

یکشنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۸۵

مردان عمل

در جائی میخوندم که 90% تریاک جهان در افغانستان تولید میشه که از این مقدار 60% وارد ایران عزیز میشه که بیشترش هم به مصرف میرسه. خب با این حساب حداقل چیزی در حدود 25% تریاک جهان در ایران به مصرف میرسه که از هر حیث باعث افتخاره. فقط یک نکته میمونه اونم اینکه با توجه به اینکه افغانستان اینروزها تبدیل به حیاط خلوت ناتو و آمریکا شده ممکنه که دشمنان بعدا بخوان با استفاده از حربهء تحریم به ما ضربه بزنند در نتیجه من فکر میکنم که ما باید به وابستگی خودمون به این نوع خاص از مواد افیونی خاتمه بدیم. مثلا با توجه به روابط روز افزون و رو به گسترشمون با کشورهای آمریکای لاتین میتونیم که کارتلهای عظیم ماری جوانا و کوکائین رو وارد کنیم و با متنوع کردن سبد مصرفی هر چه زودتر به این وابستگی خانمان سوز خاتمه بدیم

شنبه، اسفند ۱۲، ۱۳۸۵

سوپر اسباب بازیها تمام طول تابستان را دوام خواهند آورد

یه دوستی داشتیم که با یه دختره دوست بود که دختره از هر طرف که نگاهش میکردی انگ ازدواجو و این صحبتها بود:خوش هیکل و خونسرد با یه قیافه ای که نه خیلی خوشگل بود که بعد یه مدت از دهن بیفته و نه لوس و ادا اطواری ,در یک کلام بقول شاطر قیافه اش عینهو بنز بود.خلاصه یه مدتی گذشتو این دختره راه به راه میگفت که خواستگارا طاق و جفت در خونه شون فراز و فرود دارند که این اتفاقات بدرستی نظرات کارشناسیه شاطر رو تائید میکرد.بله!این دختره هم بالاخره به یکی از خواستگارا جواب مثبت دادو و همه از اون به بعد با شادی و خوشی به زندگیشون ادامه دادن
البته این قصهء ما مثل سکه دو رو داره و روی دومش هم اینه که خدایئش که روابط این دختره با رفیق ما هیچوقت جدی نشد و ما هم که فرصت نشد بتونیم کاری بکنیم اما به این بانوی وجیهه میخورد که قبلا با دیگرانی هم پریده باشه که بنده از ارتفاع اون پرشها اطلاعی ندارم اما در همین حد میتونم بگم که ایشون کاملا ظرفیت پرشهای بلند رو داشتند.بهر حال من کاملا به ایشون حق میدم که لااقل قبل از ازدواج هر جور رابطه ای رو که میخوان تجربه کنن اما اون چیزی که این وسط بطور تراژیکی خنده داره تصورات ایده آلیستی نامزدش و دیگر خواستگارا از ایشونه که لابد از حیث بکارت ایشون رو چیزی در مایه های خواهر ترزا تصور کرده بودند

جمعه، اسفند ۱۱، ۱۳۸۵

گناهکار بخشوده شده

SEX IS LIKE NOKIA - connecting people
LIKE PEPSI - ask for more
LIKE SAMSUNG - everyone’s invited
!AND LIKE ME - so rapid and brief
پانوشت:مطلب دزدیست! شمام اگه اهل سکس و دزدی و این جور حرفها هستید که کامنت بزارید و الا هر چه زودتر این پست جنایتکارانه رو تحریم کنید
پانوشت2:-بعضیها برای تنوع دزدی میکنن. منم یه بار خواستم بکنم ببینم چه جوریه!
-حالا پشیمونی؟
-بله!!(پخش شبکهء اول)