دوشنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۸۶

سواری در جهنم

میدونم که اگه هیچکس رو هم دوست نداشته باشی.مطمئنا یکی هست که بدون هیچ دلیلی -بیخود و بی جهت- ازش متنفری!
پانوشت:با رفیقم جلو نشستیم و یه زنه هم بچه به بغل عقب نشسته.هر چی جلو زنها و دخترها نگه میداریم که سوار شن هیچکی نگاه هم نمیکنه.میگم:بابا مسبتو شکر حالا خوبه ما میخوایم زن سوار کنیم که این خانومه راحت باشه ها! اونوقت اونیکه رو سقف نشسته میگه: خفه شو! چیه دستتو خوندن ضایع شدی؟ دیگه با این حرفها نمی تونی نوامیس مردمو اغفال کنی و مورد تعرض قرار بدی! میگم:قبول دارم که تو این مملکت همه زرنگ و حرومزاده اند اما واسم این هنوز سواله که: چیه تو وجود این آدمها که با همهء زرنگی اینقدر بدبخت و داغون نگرشون داشته؟

شنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۶

اقتصاد تک محصولی

تو برای ما دم از محصولات فرهنگی بین المللی میزنی.اما به نظرم در حال حاضر تنها محصول قابل عرضهء ما همین فیلم سوپرهای دست ساز موبایلهاست

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۸۶

خود فروشی

کلا فکر میکنم نسبتهائی هست بین مسافر کشی و خود فروشی.در هر دو کارت بستگی به مشتری های کوتاه مدت داره ,بعضی مواقع سرت شلوغه بعضی موقعها کسادیه و انتظار یک فاکتور اساسی در هر دو این کارهاست.البته مسلما خود فروشی کار بسیار پیچیده تریه نسبت به مسافر کشی اما هردو دو حسن مشترک دارند:یکی اینکه نوکری کسی رو نمیکنی و در هر حال مال خودتی و دیگری اینکه هر دو کمک میکنند به آدم که فراموش کنه
پانوشت:در این دنبالهء پست مدرنیستی ای که بر پینوکیو نگاشته شده دلم به حال پری مهربون خیلی سوخت و کلی باهاش همذات پنداری کردم بطوریکه حاضر بودم باهاش عروسی کنم تا از اینهمه فلاکت در بیاد.بنظرم این پری مهربون لا اقل, خیلی باور پذیرتر از قصهء اصلی از آب در اومده بود

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۸۶

دید در شب

-آره دیگه این درسم سر استادش نگرفتم.همین منو عقب انداخت
-چطور مگه؟
-اوخ اوخ یک استاد بی چشم و روئیه که نگو.با اینکه از اون ریشوهاست ولی خجالت هم نمیکشه یه جوری نگاهت میکنه که انگار.... هیچی تنت نیست
-اوه ه ه .مرسیRed Eye!
پانوشت:کلا منتقدان احمدی نژاد زیادن یکیشم حاج آقا علم الهدی که در بیاناتی فرمودند:"فرستادن تيم واليبال زنان به خارج از کشور و جست‌وخيز آنها در جلوي چشم نامحرمان و بيگانگان به عنوان نواميس اسلامي، با "اللهم عجل لوليک الفرج" مطابقت ندارد." .قربون دهنت حاج آقا! والا مام همینو میگیم د آخه اگه قراره جست و خیزی باشه چرا جلو انظار غریبه و غربتی؟ ما خودمون اینهمه حشری و دست به دهن داریم!
پانوشت2:کشتار با اره برقی در تهران

دوشنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۸۶

!...پسرم

میدونی از چه تریپی خوشم میاد؟ اینکه برم تو یه شهر غریب و با یه زن خوشگل آشنا بشم و آره و اینا! بعد شم برم دنبال زندگی خودم...انوقت چندین سال بگذره و من دوباره گذرم بیفته به همون شهره اون زنه رو ببینم, اونم بگه که من ازت بچه دار شدم و پسرت الان 19 سالشه! خیلی باحاله ها مردم دهن خودشونو سرویس می کنن که بچه دار بشن تا یه اسمی و نسلی ازشون باقی بمونه اونوقت تو به این راحتی و بدون اینکه بفهمی, یه بچه داشتی که واسه خودش مردی شده.خب البته تا اینجاش شبیه فیلم هاس اما از اینجا به بعد دیگه نمیرم دنبال پسرم که دلشو بدست بیارم که هیچ تازه اگه پر رو بازی هم واسم در بیاره دو سه تا میخوابونم زیر گوششو و میگم: پر رو نشو پسرم! من هیچ کاری هم که واست نکرده باشم اینقدری بوده که پای تو رو به این دنیا باز کرده باشم پس دیگه واسه بابات شاخ نشو!
کلا نکتهء شوک آور در مورد 21 گرم هم یه شباهتی به این قضایا داشت: شون پن به زنیکه اونقدر عاشقش بود که میخواست حتی اگه شده از طریق لقاح مصنوعی ازشوهر دم مرگش بچه ای داشته باشه خیانت میکرد و رابطه ای خلاف آمد عادت با همسر کسی که قلبشو بهش پیوند زده بودن پی میگرفت.با اینکه 21 گرم فیلم فوق العاده تاثیر گداری بود اما واقعا فاقد یک پیام نهائی در خور بود و بیشتر محملی بنظر میرسید برای به لجن کشیدن انسانها
پانوشت:داشتم کتاب سال65-66 (والا روش اینجوری نوشته بودند دیگه نمیدونم چه صیغه ایه)کیهان رو میخوندم دیدم توش از رژیم صدام تحت عنوان رژیم صهیونیستی عراق نام برده.دیدم بابا سرطان صهیونیسم تو این مملکت اون موقع از حالا هم حادتر بوده.صدام حرومزاده که خودش دشمن درجه یک اسرائیل بود دیگه اونو چه جوری به این بامبولها چسبونده بودید؟

یکشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۸۶

ما و آرزوهای بزرگ

به دعوت ایشون!! قرار شد بگیم از آرزوها
به نظرم خواسته هام به سه دسته تقسیم میشن:
یک دسته شون که اینقدر پیش پا افتاده و زود گذرند که اصلا ارزش گفتن ندارند
دستهء دوم اونهائی اند که من خودم هم نمیدونم که اگه اون خواسته ها بر آورده بشن بنفع من خواهند بود یا نه؟ بقول معروف "مواظب اون چیزی باشید که دارید آرزو میکنید"!
دستهء سوم هم عبارتند از عقده های ما.که من هرگز اون چیزی که حق من بوده و به هر دلیل ازم دریغ شده رو آرزو نمیکنم.حتی اگه تا آخر عمر همچنان ازش محروم بمونم
با تمام این اوصاف من هنوز هم دوتا آرزو دارم:
یک:سفر به اقصی نقاط جهان! برم شهرهای مختلف رو ببینم, تو خیابوناشون راه برم ,با دختراشون لاس بزنم و شبها اونجا بخوابم.بقولی"سفر! این سودائی که تو سر شاطر و هم تیمی هاش داره شکل می گیره"
دو:دومی هم چیزی نیست جز آبادانی ایران عزیز! واقعا این آرزوئی که من تا دم مرگ هم ازش ناامید نمیشم و هر قدم کوچکی از جانب هر کسی رو هم در راه تحققش موثر میدونم.ایران عزیز شایستهء خیلی بیش از اینهاست
به نشانهء احترام از این عزیزان دعوت میکنم که در صورت تمایل در این گردونه شرکت کنند:به سادگی, long life games, پرت و پلاجات, واگویه های من ,دورترین مرغ جهان و بی حاشیه
پانوشت:و نگوئید او را که بی جواب ماند تمامی آن نامه ها, که او هرگز به داشتن پاسخ طمع نورزیده

جمعه، فروردین ۳۱، ۱۳۸۶

کشتار

اوخ اوخ چه فاجعه ای اتفاق افتاده تو آمریکا! یه حرومزادهء روانی رفته یه مشت جوان 19-20 ساله که تو همون چند سال عمرشون بیشتر از کل عمر ما عشق و حال کرده اند رو قتل عام کرده و اونها هم فقط وایسادن و نگاه کردن.ببین !من یکی رو اگه قاطی همونها قتل عامم هم میکردند بازم دلم به حال این جماعت نمی سوخت.خودشونم که می بینید اینقدر دارن جزبلا میزنن واسه اینه که نکنه دوباره از این اتفاقا بیفته.من که اگه دلسوزی ای ته وجودم مونده باشه ترجیح میدم خرج اون 110 تا عراقی ننه مرده ای بکنم که فردای همین قضیه تو بمب گذاری بعد یه عمر فقر و محرومیت و خفقان مطابق معمول همیشه مردن.جالب اینکه حکومت ایران هم واسه اون 32 تا پیام تسلیت فرستاده.عجب دنیای کثافتیه هر کی زورش بیشتره ,آدم تره!
حکایت همونه که یارو به آبهای ایران تجاوز کرده می فرستنش هتل, اونوقت اونیکه از زیدش داشته اون پشت مشت ها لب میگرفته رو می فرستن بازداشتگاه آب خنک بخوره

پنجشنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۸۶

مانیفست ایرانیت

والا ما یکی هر موقع صحبت از کوروش کبیر و تمدن آریائی و این صحبتها شد گفتیم :ما نوکر همشون هم هستیم ولی بیخیال. علتشم این بود که می گفتیم بابا اگه ابهتی در زمانهای گذشته تو این مملکت بوده جای خودش باقیه دیگه پشت سرش قایم شدن و سینه زدن نداره .اون کسائی که باید ببینن می بینند, دیگه واسه دنیا شاخ شدن نداره.آقا پا میشه میره تو ناف کانادا و آمریکا دم از تمدن آریائی میزنه. د آخه دهن گائیده اگه مملکت تو تمدن داشت چرا پا شدی رفتی اونجا؟ چرا تو مملکت خودت نموندی؟.بله 2500 سال پیش بوده یه چیزائی بوده اما مگه فقط اونها بوده تو این تاریخ با شکوه کم ظلم و فقرو تجاوز و هزار ناخوشیه دیگه بوده؟ چرا از اونها نمیگی؟ اصلا چرا همش قبل اسلام؟ میتونی یه اثر ادبی مال قبل از اسلام بگی؟ یه ترجمه از پنجه تتره بوده که اونم ازش یه نسخه هم موجود نیست,اونم تازه ترجمه.هر چی هست مال بعد اسلامه.آقا رگ و ریشه اش هزار بار با عربها و مغولها و ... بر خورده, دم از نژاد آریائی خالص میزنه و اینکه ما با آلمانیها صنم داریم! اصلا آره حالا که چی؟ والا بزرگترین رسوائی واسه اون تمدن شماهائید که ریدید به همه چیزو و رفته اونوقت بجای اینکه یه کاری واسه درست شدن اوضاع بکنید نشستیدو نق میزنید. یارو هفت جد و آبادش مسلمونه خر مقدس بودن,اونا رو قبول نداره...دم از نژاد آریائی میزنه.اسلامو قبول نداره, لای قرآنو باز نکرده ,اونوقت میگه ذوالقرنین کوروشه! خب حالا هست یا نیست تو وضع لجن تو چه فرقی میکنه؟
ما یه عمری اینا رو گفتیم گفتن کس شعر نگو.خب متاسفانه یا خوشبختانه بالاخره ما تونستیم قسمتی از ذهنیت خارجیها رو در مورد این پرشین بازیهای خودمون ببنیم(لینک از طریق شپرد)

چهارشنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۸۶

کارت بهداشت

-میگم شنیدی آ شاطر؟
-چی رو؟
-دوباره میخوان حجاب سکسی ها رو بگیرن
-ای بابا ولمون کن! بذار هر گهی دلشون میخواد بخورن
پانوشت:نه خوبه .حالا اگه فواحش تو این مملکت کارت بهداشت ندارند لااقل واسه دانشجوها دارن کارت صادر میکنن.خوبه خوبه!

سه‌شنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۸۶

همزاد


حال نمی کنم با دوقلو و اینا! البته دوقلوهای دختر و پسر مشکلی نداره چون کلی باهم فرق دارن اما دوتا از یه جنسیت حسابی تو مخه!یعنی چی که هر جا میری یکی عینهو خودت جلوت راست راست راه بره.تازه مخصوصا عینهو هم هم لباس می پوشند.میگن خارجیها عاشق اینن که همزاد خودشون رو بتونن پیدا کنن و ببینن.من یکی که اگه بهش بر بخورم می کشمش تا خودم تو دنیا تک بشم!
پانوشت:در قالب کلیشه ای ترین ژانر و در دل هالیوود(قصه در لس آنجلس و بورلی هیلز اتفاق میافته)یکی از اگزیستانسیالیستی ترین فیلمهای ممکن ساخته شده.به سادگی این سوال رو مطرح میکنه واسه زنده بودن حاضری دست به چه کارهائی بزنی؟ و راستی اصلا برا چی میخوای زنده باشی؟. اکشن تر از این هم عمرا گیرتون نمیاد از 3 دقیقه بعد از شروع فیلم اکشنه تا 3 دقیقه مونده به آخر فیلم,در نتیجه اگه مریخیا یه روز اومدن رو زمین و ازتون پرسیدن: ببخشید این ژانر اکشن چیه؟ سریع یه نسخه از این فیلمو بدین تا ببینن.در ضمن یه صحنهء سکس-اکشن هم داره که من تو عمرم فقط یه صحنهء دیگه به این هیجان انگیزی دیده بودم.بقول شاطر:اوکی!!

یکشنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۶

زندگی اجاره ای

کدوم یکی از اینها دستمایهء یک فیلم بهتر میتونه باشه؟
الف.زن عاشق مرد میشه
ب.مرد عاشق زن میشه
ج.عشق طرفین رو به فساد و تباهی میکشه
د.زن مرد رو میکشه
پانوشت:شما ها رو کاری ندارم اما من حالا که سهله ,اگه اوضاع این سگدونی صد برابر از این بدتر هم بشه و هر روز بیان و تو سرم هم بزنن عمرا از جام جم نمیخورم .رفیقم اومده و واسم تعریف میکنه که اونجائی که درس میخونن دخترها تلفن خونه شون رو دایورت میکنن رو موبایلشون و در نتیجه مکالماتی از این دست شکل می گیره:
-سلام مادر جون! کجائی دخترم؟
-می بینی که خونه ام دیگه مامان!
-الهی قربونت برم مادر که واسه بابات آبرو داری می کنی
الهی که شاطر قربون جفتتون بره.خب حالا شما میگید من هموطنهای به این زرنگی کجای دنیا پیدا کنم؟

شنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۸۶

محافظه کارها و دزدها

خب ما یه همسایه ای داریم که از اون آدمهای محافظه کار درجه یکه مثلا وقتی 5 دقیقه میخواد ماشینشو تو خیابون پارک کنه فوری رو شیشه هاش از این سایه بونها میذاره و منم همیشه پیش خودم اونو به خاطر این روحیه تحقیر میکردم.دیروز هم وقتی عصر داشتم از دم در خونه اش رد میشدم دیدم که برای یه گردش کوچولو که با خانواده اش رفته کرکره جلو در خونه اش رو کشیده و قفل کرده,پیش خودم گفتم بابا این دیگه کیه. دست بر قضا همون شب هم یه دزد ناقلا اومد تو پارکینگ و ضبط ماشین ما رو که دزد گیرشو نزده بودیم برد و مال آقای محافظه کار رو نبرد (هر چند بعید میدونم که اون اصلا گذاشته باشه که ضبط تو ماشین بمونه). حالا میدونید چرا آسانسور خونهء ما باید دیروز خراب میشد که من از جلوی خونهء اون رد بشم و اون صحنه رو ببینم؟ برای اینکه تقدیر میخواد منو ادب کنه و بگه پسر تو باید آدم بشی! منم با اینکه از قضیه کلا تجریباتی کسب کردم اما جوابم بهش همچنان همینه که " برو گمشو بابا بذار باد بیاد!"
بهر حال از این داستان سرا پا تنبه که بگذریم دو نکته قابل ذکره اولیش خدمت دوستان مایه داره که:
یک.دزدها تو پارکینگ خونه ها هم میان و حتی اگه پنل ضبط هم روش نباشه بدنهء ضبط رو در میارن و می برن(هر چند برا ما روش بود!!!)
دو.در هر حال جنتلمنانه رفتار کنید!اگه ضبطتتون رو هم بردند حماقت نکنید که بریدو به کلانتری شکایت کنید. مثل بچهء آدم قبول کنید که از آقای دزد شکست خوردید و سعی کنید که دفعه بعد بیشتر دقت کنید
نکته دوم هم خدمت برادر دزدمونه که:نه!خوشم اومد !باریکلا!صحنه را دیدم! از ظرافت و خطر پذیری تون خوشم اومد .حالا اگه قد اون کشیشه تو بینوایان گذشت ندارم که اگه در حین دزدی بگیرمت ازت بگذرم اما انقدری هست که حالا که بردی بگم برو حالشو ببر. از طرف ما هم خیالت جمع که ما اون ضررهائی که خودمون به خودمون زدیم ده ها برابر اون چیزیه که تو بخوای به ما بزنی
پانوشت:یاد کابوسهای پاپیون میافتم اونجا که یه هیئت منصفهء خیالی رو تو خواب میدید و بهشون میگفت:اون واسطه رو من نکشتم!هیئت منصفه هم میگفت:تو خودت خوب میدونی که جرم تو اون نیست.تو گناه خیلی بزرگتری مرنکب شدی, تو عمر خودتو تلف کردی!

جمعه، فروردین ۲۴، ۱۳۸۶

یک بت کوچولو

حقیقتش اینه که بت پرستی هیچوقت منسوخ نشد و به اشکال مختلف ادامه پیدا کرد.بت پرستها رو هر روز می بینم و با خیلیاشون هم سلام علیک دارم و همه اینها هم به معنای این نیست که من هم بتهائی واسه پرستیدن نداشتم ,چرا داشتم اما خیلی بندرت پیش اومد که اونها رو جلوی چشمای خودشون بپرستم ,یا تو دلم تحسینشون میکردم یا جلوی کسائی که قبولشون نداشتن ازشون دفاع.بعد یه مدت هم که فهمیدم اینها هیچ کاری نمی خوان یا نمیتونن واسم انجام بدن از همشون دست کشیدم
اما اون کاری که حال میده نه بت پرستی که شکستن بتهاست اینکه یواشکی یه لگد بهش بزنی تا بیفته و خرد و خاکشیر بشه یا اینکه نه اصلا یه تبر برداری و بیفتی به جونش و خب صد در صد که اینکار رو کردم و 110% که حال داده:وارد معبد مزخرفش شدم اون بالا با بی تفاوتی نشسته بود و به شیفتگان احمق و بدبختش نگاه میکرد و ستایشهای اونها رو به هیچ میگرفت.چاره ای هم نداشت چون کاری نمیتونست بکنه اگر هم یه وقت اونکاری که اونها ازش میخواستن میتونست انجام بده همشون ولش میکردن و میرفتن پس بهتر بود که ساکت همونجا بشینه. اون پشت مشتها قایم شدم و وفتی که خلوت شد بهش با تبر حمله بردم شکستنش کار من نبود چون دیگه بتها خیلی وقته که چوبی نیستن و توی تالار آئینه ها به هدف زدن کار سختیه اما خب یه خراش کوچولو تونستم رو صورت زشتش بندازم.نترسید که این خدایان دروغین, دروغین تر از اونین که بتونن منو مجازات کنن.لا اقل اونیکه من ایندفعه بهش حمله کردم!
به نظرم اگه جای ابراهیم بودم حتی اگه خدا هم بهم نمیگفت بازم میرفتم و همهء بتها رو میشکستم چون اساسا بت شکستن حال میده مخصوصا وقتیکه اولین نفر باشی

پنجشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۸۶

آزمایشگاه

راهروی نا دخ و ناجور آزمایشگاه خبر از روزهای بدتر میده و اون تو اونیکه دفعه اولشه از اونیکه همیشه اونجاست می پرسه:
-پس این هروئینی ها چیکار میکنن که هر روز باید تزریق کنند؟
-والا نمیدونم! از خودشون بپرسید
-بد کاری می کنند با خودشون!

چهارشنبه، فروردین ۲۲، ۱۳۸۶

مونوگامی

آمار مسرت بخشی بدستم رسید مبنی بر اینکه در سال گذشته نرخ وقوع ازدواج 3% کاهش و طلاق 9% افزایش داشته ,جدا که حال کردم.کلا هر چی بیشتر این تابوی ازدواج شکسته بشه بهتر .بابا ننه از وقتی بچه بدنیا میاد تو فکر اینند که کی واسش زن بگیرن یا شوهرش بدن ,آخه این چه سیستمیه؟.کلا ازدواج هم باید بشه مثل همجنس بازی که اونهائی که میخوان برن سمتش و بگن:چه کنیم دیگه دست خودمون نیست ,خدا ما رو مونوگاموس آفریده!
البته در حوزه مونوگامی دو تا تعریف وجود داره که اولی همونیه که میگه هر کسی تو طول زندگیش فقط باید با یکنفر باشه اما تعریف دوم که تازه کشفش کردم اسمش سریال مونوگامیه که میگه هر کسی در آن واحد فقط باید با یکنفر باشه خب این دومی یه چیزی اما اولی که واقعا مزخرفه. بنظرم انسانها باید بالذات دارای یک شخصیت قوی داشته باشند نه اینکه برای چنین چیزی احتیاج به پنهان شدن پشت مفاهیمی مثل خانواده داشته باشند
حالا ما که مزخرفات خودمونو گفتیم ,اما خدائی اون بدبختی که میخواد زن بگیره برا چی باید هزار سکهء طلا تضمین بده, مگه میخواد اورانیوم غنی کنه؟
پانوشت:یادمه یه مقدار شبیه کریستینا آگوئیلرا بودی ,حالا از وقتی رفتی کلیپ هاشو بیشتر نگاه میکنم و آهنگ هاشو بیشتر گوش میدم ,کمبودت تا حد زیادی جبران شده!

سه‌شنبه، فروردین ۲۱، ۱۳۸۶

خونسرد باش

دیروز شبکهء الجزیرهء انگلیسی محمد جواد لاریجانی (برادر علی)رو به استودیوش دعوت کرده بود و یه مصاحبه دربارهء پرونده هسته ای باهاش انجام داد. اونم با خونسردی و با انگلیسی نسبتا روانی به سوالها جواب داد.چند وقت پیش هم همین تلویزیون یه مصاحبه تو همین مایه ها با صادق زیبا کلام انجام میداد که اونهم با حالتی کمابیش عصبی و با تپق های فراوان به حفظ آبرو برای مملکت مشغول بود.خب من تحت هر شرایطی یه محافظه کار خونسرد و با سوادتر رو به یک لیبرال عصبی ترجیح میدم.
از همین انگلیسیها خوشم میاد در تمام دوران استعمار یک حرکت وحشیانه و آنچنان خشونت آمیز ازشون دیده نشده و کاملا جتلمنانه به اهداف خودشون می رسیدن,کافیه یه نگاهی به کشتارهای چینیها و روسها در تبت و چچن بندازید تا متوجه تفاوت اوضاع بشید
لزوما نیت های خوب به نتایج دلپذیری ختم نمیشن. مثلا بد نیست یه نگاهی به کارنامه ارنستوی عزیز بندازیم که تقریبا تشکیل شده از چند تا شورش ناکام در آمریکای جنوبی و کمونیست کردن یه جزیرهء کوچولو نزدیک آمریکا که الان نزدیک نیم قرنه توسط یک نفر اداره میشه .از اونور وینیستون چرچیل اون نخست وزیر استعمار پیر بریتانیا واسه بشریت چیکار کرده؟ تقریبا هیچی, فقط دنیا رو از چنگال نازیسم نجات داده!
پانوشت:اینهم قسمتیه از بلاگستان که خب البته دیگه زیر آب رفته!

یکشنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۸۶

به پیانیست شلیک کنید

به یه حضرتی بر خوردم که میفرمودند که کل فیلمهای بدرد بخور تاریخ سینما مال همین 10-20 سال اخیره.خب البته بدیهی بود که این قضیه از اطلاعات کم ایشون ناشی میشه اما بهر حال بهش گفتم که جاهائی هست که میشه فهمید که فیلمهای محبوب مردم فقط مال این چند ساله هم نیست. وقتی اومدم خونه یه لحظه بخاطر اینکه فیلمهای چارلی چاپلین رو لوس و مسخره میدونست ازش بدم اومد اما سریع به خودم که پسر این چه فکریه اگه قرار باشه همه یه چیزو دوست داشته باشند و از یه چیز بدشون بیاد که دنیا واقعا جای مسخره ای میشه و حتما یه جای کار یه ایرادی داره .
اصلا بابا بهتر! اگه یه چیزی باشه که هم تو دوستش داشته باشی هم همهء دنیا که حال نمیده.اون چیزی خوبه که تو خودت تنهائی دوستش داشته باشی و واست حالت یه مکاشفهء شخصی داشته باشه:اون فیلمی که تو دوست داری, اون آهنگی که تو دوست داری, اون کسی که تو دوست داری و...
پانوشت: خب, این یکی وقیحانه ترین مطلبیه که تو طول عمرم خوندم! طوریکه که تمام اون داستانهای مستهجن در مقابلش "راهنمای سکس برای مبتدیها" به نظر میرسید. خلوصش بحدی بود که دو-سه بار از خوندن ادامه اش شرم کردم.بهر حال از خونسردی لحنش خوشم اومد

جمعه، فروردین ۱۷، ۱۳۸۶

اختلاط نژادی

توی روبان قرمز جمعه (رضا کیانیان) به اون زنه(آزیتا حاجیان) میگفت:تو کی هستی؟ یه عرب-عجم ,من کیم؟ یه افغانی. بچه ما اگه بدنیا بیاد با کدوم یکی از این نژادها دشمنی میکنه؟ با هیچکدومشون!
خب چنین جوابی بدرد همون لاس زدن با تمدنهای خانمی میخوره.جواب صحیح اینه که با هر سه! نمونه اش هم همین آمریکائیها که ملتی متشکل از بیشترین درصد اختلاط نژادی هستند و جنگی نیست که تو اقصی نقاط دنیا برپا بشه و آمریکا یکی از طرفین یا حامیان یکی از اونها نباشند.نمونهء دیگه اش همین تهران خودمون که با اینکه مردمانش مهاجرینی از همه جای ایرانند اما مردم هیچ شهری غیر از اهالی همین تهران رو اصلا جز آدم حساب نمیکنند.فقط کافیه چند تا آدم از هر نژاد و زبان و مذهبی دور هم جمع بشند و بتونند یه جامعهء قدرتمند تشکیل بدن اونوقته که شروع میکنند به نابودی واستثمار جوامع دیگه.اما خب به نظرم جوامعی که در اون اختلاط نژادی وجود داره جوامع موفقتر و هوشمندتری هستند و با این حساب باید گفت که این نظریهء نژاد برتر نازیها عجب نظریهء احمقانه ای بوده چون تاثیر مثبت نداشته که هیچ اتفاقا تاثیر کاملا منفی هم داشته به نظرم در ساختن یک جامعهء برتر!
پانوشت:توفیلم سیزده هم یه حرفی تو همون مایه ها میزد.اونجا که دختره پس از برقراری مقادیری روابط صمیمانه! با یه پسر سیاهپوسته در لحظات آرمانی پس از رسیدن به ارگاسم در حالیکه سیگار می کشید به دوستش جملهء قابل تاملی میگفت:اگه هر کسی با یکی از یه نژاد غیر از نژاد خودش ازدواج کنه در عرض یک نسل دیگه هیچ تعصبی روی زمین باقی نمی مونه

پنجشنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۸۶

دوران سختی

حرف قشنگی میزد, میگفت:
سخته دیگه
زندگی کردن سخته
نوکری کردن سخته
سخته ...
پانوشت:وقتی بدیها واقعیتر از خوییها و سختیها ماندگارتر از راحتیهاست

چهارشنبه، فروردین ۱۵، ۱۳۸۶

انسانهای سگ سان

کلا قرار نیست که در جامعهء انسانی اتفاق تازه ای بیفته همه اش قبلا در طبیعت به اشکال مختلف وجود داشته.مثلا همین قضیه که میگن مردها شبیه سگها و زنها شبیه گربه ها هستند هم حرف پر بیراهی نیست
خب اگه بخوایم از این منظر به مردها نگاه کنیم بدو دستهء سگها و گرگها تقسیم میشند که گرگها اونهائی اند که بصورت غریزی و آزادانه زندگی میکنند و یک روند متهورانهء مبتنی بر تجربه رو پشت سر میگذارند و سگها هم اونهائی هستند که با اینکه در ظاهر شباهت بسیاری به گرگها دارند اما نوعی زندگی برده وار و محافظه کارانه رو تجربه و بیشتر با خیالات خودشون سر میکنند که از ما به ازا های بیرونی این دسته میشه از وبلاگ نویسها نام برد مثلا.بهر حال هر کسی به راه خودش میره و زندگی در هر صورتی میگذره اما باید تاسف خورد به حال گرگی که سگ بشه و ترسید از سگی که گرگ بشه
کلا در نهایت گرگها اکثرا شکست می خورند اما نه همیشه!

دوشنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۸۶

فراماسونری

میگن این راه آهن تهران-جنوب که زمان رضا شاه راه افتاده رو انگلیسی ها ساختن واسه اینکه نیروهاشونو باهاش جابجا کنند ,والا اگه اونها کردند که خدا پدرشون رو هم بیامرزه شما هشت سال تو غرب کشور جنگیدید هنوز که هنوزه غرب کشور راه آهن نداره!
پانوشت:فعلا که اسیر شرایطیم اما اگه دست خودم بود ترجیح میدادم که یه مستشار انگلیسی باشم که میره تو کشورهای دیگه ای مثل ایران و جریان امور رو بنفع کشور خودش تغییر میده