چهارشنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۶

وصیت نامه

جالب اینکه چند وقتیه که دچار کوری بلاگری شدم! سایت بلاگر به انضمام کامنت دونیاش برام تو کامپیوترم اجرا نمیشه.اما خب میدونی نمیخوام ادا در بیارم ها! اما به نظرم کوری بعد بینائی حس کاملا خارق العاده ایه, این کوری به نظرم یه جور روزه گرفتن یه جور تعالیه, خیلی دوست دارم این حس رو.البته قطعا چنین شرایطی وابستگی صد در صدی به نوع عکس العمل شخص داره: بورخس و رودکی اواخر عمر رو کور بودن , قصهء آدمکش نابینا روشنیدین؟. حالا اگه این کوری موقتی هم باشه که چه بهتر, مثل نابینائی روانی وودی آلن تو پایان هالیوودی.اما همهء این کوریها یه طرف و کوری سندز( جانی دپ) تو روزی روزگاری در مکزیک یه طرف.غایت برخورد آگاهانه با شرایط رو میشه در این صحنه ها شاهد بود. در ستایش این صحنه ها همینو بگم که حتی روابط جنسی هم پس از ارگاسم دچار رکود و کسالت عجیبی میشن اما من یکی تو N باری که این صحنه ها رو دیدم هرگز احساس خستگی نکردم
پانوشت:ببین دادش من! ما دیگه به آخر خط رسیدیم. دیگه واسه ما نه پائی واسه سینما رفتن مونده, نه پولی, نه انگیزه ای.اما برای اینکه مشت محکمی زده باشم به دهان کسائی که میگن :"مشکل تو اینه که باید اون نظریات احمقانه ات رو راجع به همه چیز بگی!" بگم که خبر رسیده فیلم پارک وی با صحنه ای شروع میشه که یه بچه سوسوله روی پل پارک وی در مسیر خلاف خودش یه دختره رو می بینه که داره میره بعد برا اینکه از دستش نده همونجا یه دستی خرک میکشه و عینهو گرگ هار میفته دنبال دختره و بعدشم باهاش عروسی میکنه(درست گفتم؟). آخه جون من یکی به ما بگه کسی که اینقدر حرومزاده اس میاد بره زن بگیره؟ زن گرفتن کار بچه مثبت ها و آدم های سر براهه! بابا خب نمی تونید روابط نامشروع رو تو فیلمهاتون نشون بدید کاسه کوزه تونو جمع کنید برید دنبال یه کار دیگه! بساطیه ها!
پانوشت2:یه دوست بلغارستانی پیدا کردم که خدا رو شکر دختر هم هست, تا ببینیم خدا چی میخواد!
پانوشت3:خب اگه کسی لطف کرد و واسه ما کامنتی گذاست پیشاپیش منو ببخشه چون فکر نکنم دیگه حالا حالا ها بتونم جوابشو بدم!

سه‌شنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۶

همجنس گرائی در اعماق

تا حالا شده احساس کنی که به روابط همجنس بازانه گرایش داری؟
آره بابا! یه بار رفته بودم تو صف بانک یه زنه جلوم بود, بعد یه دفعه دیدم یه یاروئه اومد هی سعی میکنه منو بزنه کنار بره جلو که بعد کاشف به عمل اومد زنه زنشه بعد یه چیزائی بهش گفتو دوباره رفت بغل صف وایستاد.با زنش اومده بودن از حساب قرض الحسنه شون پولها رو بکشن بیرون و ببینن برنده شدن یا نه؟ بعد باز دوباره مرده بعد چند دقیقه در حالیکه سعی داشت با دست منو به عقب هدایت کنه گفت :آقا فاصله رو رعایت کنین لطفا!منم گفتم خب خودت بیا تو صف وایستا! بازم فاصله مو بیشتر کردم با زنه.بعد جاها یه تکونی خورد و به پسر هیکلی اومد جلوی ما.فاصله ام باهاش نصف فاصلهء زنه بود اصلا کسی به ما کاری نداشت! آزاد و راحت بودیم! گفتم خدایا یعنی من حاضرم برم کانادا با این پسره ازدواج کنم اما به زن این مرتیکه تو صف نچسبونم!
پانوشت:بسه! نمیخواد توضیح بدی میدونم چه جور آدمی هستی, کسائی که دوستت دارن رو تحقیر می کنی و با کسائی که تحقیرت می کنن رابطه بر قرار می کنی

یکشنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۶

به یاد بیاور

اینکه بعدها چه چیزهائی از این روزها بیاد آدم بمونه و چی از یاد آدم بره خیلی فرمول درستی هم نداره مثلا مثل این یکی: یادمه سال دوم دبیرستان سر کلاس عربی بودیم و معلممون داشت تمرینها رو حل میکرد و معنی هاشم میگفت و ما می نوشتیم که رسیدیم به تمرینی با این صورت "الممرضات المستشفی ساهرات طول لیل" که معنیش میشد پرستاران در طول شب بیدارند ,تا معلم اینو گفت هر هر و کر کر بود که تو کلاس شروع شد استاد گفت چه مرگتونه؟ بعدشم با کنایه گفت اصلا پرستاران تمام شب بیدارند و به شما هم هیچ ربطی نداره! یکی گفت استاد شوکران! خنده بیشتر شد.حالا خودمم موندم که خاطره اش جای خود این عبارت نادخ عربی چطور تو ذهنم مونده بعد این همه سال؟
اینا رو امروز وقتی تلویزیون داشت سر در یه بیمارستان تو فلسطین رو نشون میداد یادم اومد!
پانوشت:اه اه !فهمیدین چی شده؟ یه سربازه بیشعور رفته بوده تو سد کرج شنا کنه اونوقت تو آب غرق شده و جنازه اش 3 روز روی آب مونده بوده.منکه دیگه اگه از تشنگی بمیرم هم از این آب لوله کشی نمی خورم .اییش!

جمعه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۶

سالنهای چند منظوره

صنعت قراضهء سینمای ایران با یک شوک اساسی مواجه شده. فیلمها رو میشه همزمان با اکران روی CD هم با قیمت ارزانتر تماشا کرد. خب منم اگه سرمایه گذار این سینما بودم تا حالا یه چند تائی سکتهء خفیف زده بودم. بهر حال باید خدمت این عزیزان عرض کنم که زیاد هم نگران نباشید همه سینما روها که فقط واسه فیلم دیدن سینما نمیان که:
- ببین یه فیلمی از خسرو شکیبائی که سینماها آورده بودند... اسمش یادم رفته
- چه کسی امیر را کشت نبود؟
- نه مال قبلتر ها بود یکی دو سال پیش
- خب قصه اش چی بود؟ بازیگراش کی بودن؟
- یادم نیست رفته بودما... ولی یادم نیست
- بینم... با کسی رفته بودی؟
- (خنده)
- پس بگو چه مرگت بوده... ببین داداش من اون فیلم خیلی وقته که تموم شده.الانم بهتره که بری خودتو سمباده بکشی!
پانوشت:چقدر این فیلم کن لوچ فیلم خسته کننده و بیحالیه! .وقتی دیدمش گفتم خب شاید اینهمه لختی در روایت از الزامات نوع قصه اس اما حالا که فیلم جدید فلیپ نویس -که با همان دستمایه و جذابیتی چندین برابر ساخته شده- رو دیدم, دیدم نخیر! جالب اینکه نه تنها فرم روایتش جذابتره که شخصیت پردازی هاش هم بسیار قدرتمند تره مخصوصا در مورد شخصیت استثمارگران

پنجشنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۸۶

آب زرشک

در شرایطی که اگه با در و داف آب بشی و توی زمین هم بری میان می برنت کلانتری, الکل سفیدها رو از تو داروخانه ها و قلیانها رو از تو قهوه خانه ها جمع کردند و صاحب جنسها رو هم بردن آب خنک دیگه راهی واسه ما نمونده جز اینکه بریم دنبال حال و هولهای جدید و کم دردسر که یکیشم مثلا میشه آب زرشک. انصافا که نوشیدنیه جالبیه و تاثیرشم بیشتر از این آب آناناس و سیب و خیار و ایناس . فقط بدیش که شاید بنوعی خوبیش هم باشه اینه که بجای اینکه ببرتت تو عالم هپروت و حالی به حالیت بکنه بدتر از حس و حال درت میاره و هوشیارت میکنه! وقتی میخوری احساس میکنی داره یه چیزائی رو می بره و میره پائین! به هر حال همین که هست دیگه, در وضعیتی که خناسان دور و بر شب اندر روز دارن نقشه نابودی ما رو می کشن زنده موندن هم خودش کلی هنره چه برسه به حال کردن!

دوشنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۸۶

محراب

ببرهای تامیل 20 ساله که دارن با دولت مرکزی سریلانکا می جنگند و در این مدت 28000 نفر کشته و یک میلیون نفر آواره شدن.استقلال خواهانی که به بدترین جنایتکارها تبدیل شدند.فکر کنم نیچه بود که میگفت"کسی که به جنگ شیطان میره باید مواظب باشه که خودش تبدیل به یک اهریمن نشه!"
پانوشت:این چند روزه نگاه کردن تو آئینه یعنی یادآوری این جمله از فروید که:"خواب ریزش مو در حقیقت همان خواب اختگیست"

شنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۸۶

هیئات مذهبی

در حالی با موسیقی بخاطر اینکه آدمو از حال طبیعی خارج میکنه مخالفت میشه که میزان از خود بیخود شدگی! در هیئت های مذهبی فقط با کنسرت های متال قابل مقایسه است بعلاوهء اینکه دوستان عزادار ما از ارادتمندان مکتب مازوخیسم و خودآزاری هم هستند و دو سه ساعتی لخت بدن خودشونو مورد عنایت قرار میدن! حالا آزار و اذیت همسایه ها و اهل محل بماند.خب ایشالا هر کسی در هر فرقه ای که هست خدا بهش توفیق خدمت روز افزون بده!

جمعه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۶

اسطوره های منحرف

خب هر رابطه ای به نظرم تشکیل میشه از یه پیشنهاد و یه جواب که البته میتونه از طرف هر کسی به هر کسی و در هر بازهء زمانی ای اتفاق بیفته اما انگار شرایط در اسطوره های عاشقانه زبان فارسی کاملا به گونه ای دیگر باشه.در اینجا طرفین عبارنتد از یک سادیست خود آزار (عاشق) که برای رسیدن به کسی که گویا هیچ اراده و خواسته ای از خودش نداره هر کاری میکنه تا آخرش هم به فاک فنا بره و کلکش کنده بشه. واقعا باید چنین تعریفی از یک رابطهء عاشقانه رو به آتش کشید. بله منظورم همون لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد خودمونه.اصلا کل این دو منظومه از نظر هر گونه منطقی چرند محضه.بابا خب تو از یکی خوشت اومد بهت پا نداد , جور نشد.... هر چی! برو گمشو دنبال زندگیت دیگه این سیریش بازیها یعنی چی؟ شاید بعضیها بگن خب دیگران نمیگذاشتند که این روابط سر بگیره اما من یادم نمیاد که تو کل این دو مجموعه لیلی و شیرین تلاشی و یا ابراز علاقهء خاصی در مورد این روابط کرده باشند فقط شیرین نه گذاشت و نه برداشت یک کاره پرید تو بغل خسرو!
راستش وقتی یه مروری کردم این دو قصه رو تو ذهنم خواستم فحشو بکشم به کل ادبیات فارسی که دیدم این قضیه به بدنهء ادبیات فارسی چه ربطی داره؟ سر دستهء چنین عقایدی یه نفر بوده به اسم نظامی که اونم بهر حال نظر خودشو گفته. مشکل از اون حرامزاده هائی بوده که با بزرگ کردن قضیه, چنین مزخرفاتی رو به اسطوره های عشق پارسی تبدیل کردند