جمعه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۵

کلاس کارگردانی


دیدن این فیلم دی-تاکس که باعث ور شکستگی تجاری و هنری سیلوستر استالونه هم شد انصافا تجربه مغتنمیه علتش هم اینه که این فیلم قصه بالقوه خوبی داره که با کمی انعطاف می تونسته به یک فیلم اکشن نفس گیر و یا یک فیلم در مایه های روانشناسی ذهن یک قاتل زنجیره ای(فیلمی مثل شکارچی انسان اثر مایکل مان)از آب در بیاد اما در وضعیت فعلی شباهت هائی به فیلم ژاکت(با بازی آدرین برودی)پیدا کرده با این تفاوت که تمام نقاط قوت اون فیلم اینجا به نقطه ضعف تبدیل شده.به هر حال از قصه که بگذریم علت دیدن این فیلم چیزی نیست جز کارگردانی.این فیلم به استادی هر چه تمام,تمام اون کارهائی رو که یک کارگردان باید و نباید انجام بده بطور معکوس انجام داده و برای کسانی که بقول سعدی علیه رحمه ادب را از بی ادبان یاد می گیرند یک کلاس واقعیه.قصه نسبتا جالب داستان هم از این قراره که پلیسی پس از از دست دادن همسرش در حین یکی از ماموریت هاش دچار بیماری روانی خاصی میشه اما وقتی ما فوقش اونو به یک اسایشگاه نسبتا عجیب و دور افتاده می بره متوجه می شه که باید بجای بهبودی وضع روانیش به فکر نجات جون خودش از این آسایشگاه لعنتی باشه

هیچ نظری موجود نیست: