دوشنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۸۵

اندر احوالات کلیپ های وطنی

خوب دیگه در دنیائی هستیم که همه چیز شتاب عجیبی گرفته و همه بدنبال اینن که در کوتاهترین زمان ممکن به بیشترین بازدهی (از هر نظر)برسن در این میان با توجه به کم حوصله شدن آدمهای این روزگار شاید همین کلیپهای پنج دقیقه ای موسیقی که در همون زمان اندک تقریبا همه چیز از رقص و بزن و بکوب گرفته تاپند و اندرزهای اجتماعی رو به تماشاگرشون ارائه می کنن بیشتر با احوالات این آدمها سازگاره.اما همه اینها که گفتیم برای آدمهای این دنیا بود و مملکت ما که از همه دنیا سواست واسه خودش داستان دیگری داره.اون داستان هم از اینجا شروع می شه که وقتی پس از بیست سال ممنوعیت موسیقی پاپ تصمیم بر این شد که برای مقابله با تهاجم فرهنگی کشورهای بیگانه مقداری به عاشقان خوانندگی میدان داده بشه یکدفعه خیل عظیمی از علاقه مندان به این ورطه سرازیر شدن و دست اینقدر زیاد شد که دیگه خودشونم درست حسابی همدیگه رو نمی شناختن و اونها هم علت این گمنامی و عدم استقبال رو نبود امکان ساخت کلیپ می دو نستن حالا پس از چتد سال امکان ساخت اون کلیپها از طریق این کانالهای ماهواره ای و پخش در اونهامهیا شده اما جالب اینجاست که همه اونها بد جوری به هم شبیهن و تقریبا قصه ای مشابه اون چیزی دارن که این پائین میاد
پسر قهرمان داستان(دخترها که خوانندگی براشون ممنوعه)با موئی بلند و چرب و حالتی غمگین و دلشکسته توی حیاط یه خونه ویلائی تو شمال (یا یه همچین چیزی)نشسته و به دختر تو پری(نمی دونم چرا یه بارم که شده این دخترا یه ذره لاغر تر نیستند؟)که با صورت بتونه کاری شده اونور حیاط نشسته جوری نگاه می کنه که خری به نعلبند خودش و شایدم حق داره چون با توجه به محدودیتهائی که داره کاری جز نگاه کردن هم ازش بر نمیاد دختر داستان به همچنین با اینکه با توجه به پولی که گرفته احتمالا باید یه تکونی به خودش میداد اما با توجه به این شرایط جز اینکه با این قیافهء تابلوش نجابت پیشه کنه چاره دیگه ای نداره-راستی یه گیتار هم احتمالا همون طرفها پیدا می شه که یا دست دختره اس یا پسره- خلاصه بعدش ترانه شروع می شه و بر و بچ ما اگر که پا بده یه بساط جیگری چیزی رو علم میکنن و در همین اوضاع و احوال ما هم می شینیمو یه دل سیر به حال خودمونو و این شرایط گریه می کنیم

هیچ نظری موجود نیست: