شنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۵

تحقیر

نمای داخلی-داخل مینی بوس
در انتهای یه مینی بوس قراضه یه دوست دختر,دوست پسر بیحال نشستند و در کنارشونوم رفیق پسره نشسته که دلش میخواد هر جوری هست یه حمله ای به این مغازلهء بیحال راه بندازه.پشت سر تمام اونها هم شاطرنشسته که سعی میکنه خودشو به خواب بزنه تا غم و غصه دنیا از یادش بره
دوست پسر:ببین به نظر من بهتره که منو تو ,توی عالم مجردی خودمون بمونیم
دوست دختر:گیریم که با هم به هم بزنیم آخه میخوام ببینم که تو بدون من میخوای چیکار کنی؟کی بتو پا میده؟
دوست پسر:حالا منم واسه خودم یه کاری میکنم دیگه,به خودم مربوطه
دوست دختر:آخه میخوام ببینم غیر من تو میتونی مخ کی رو بزنی؟
دوست پسر:ببین من اگه اراده کنم هر کاری بخوام میتونم بکنم
دوست دختر:آگه راست میگی میتونی مخ این دختره که این جلو نشسته رو بزنی؟
دوست پسر:کاری نداره که
پسر یه بسته آدامسی رو که داره از کیفش داره از کیفش داره در میاره و به دختره تعارف میکنه
دوست دختر:نه اگه راست میگی بهش شماره بده
در همین حین رفیق پسره مذاکرات رو با دختر جلوئی بصورت نیمه مخفی شروع می کنه
رفیق:سلام خانوم خوب هستین شما؟ خانوم میخواستم بگم که الان دوست ما میخواد برای رو کم کنی یه شماره به شما بده.شمام جوون مادرت مارو ضایع نکن.این شماره رو بگیر بذار تو کیفت
دختر:خواهش میکنم حتما!اصلا شاید بهش زنگم زدم
رفیق:دستتون درد نکنه
دوست پسر:خانوم ببخشید
دختر:بفرمائید؟
دوست پسر شماره رو به دختره میده
دختر:مرسی
دختره در کمال خونسردی شماره رو میگیره و میذاره تو کیفش.همه از این وضعیت خنده شون میگیره الا دوست دختر که جدی جدی اشکش در اومده و شاطر که بیخبر از همه جا همچنان اون پشت خوابه

هیچ نظری موجود نیست: