جمعه، خرداد ۰۵، ۱۳۸۵

رویائی بیمار

خواب دیدم نمی دونم کدوم قبرستونی رفته بودم که دو تا شبه بادیگارد بی پدر و مادر آمار منو به دو ستاشون دادند.اونهام اومدن منو گرفتن بردن تو زندانهای صهیونیستهای اسرئیلی.البته زندان که چه عرض کنم اونجائی که ما بودیم شبیه هتل بود ولی خوب ما رو مثل بردگان به زنجیر کشیده بودن.نمی دونم چه جوری شد که مخ دختر یکی از مقامات اونجا رو تونستم همونجا بزنم و با کمک اون از اونجا فرار کردیم وقتی از اونجا اومدی بیرون تقریبا چهارده ,پونزده ساله به نظر می رسید.به من گفت که بابا مامانش همش سر کارشون تو کرجن و نمیتونن بیان خونه و اون تو خونه تنهاس در نتیجه میتونه منو ببره خونه شون نمی دونم چرا یه احساسی شبیه به این داشتم انگار که استیو مک کوئینم.با هم از سمت جنوب وارد میدون انقلاب شدیم که نگو اونجا پر از ماموران موساده.اونام دوره مون کردن و منو دوباره دستگیر کردن

هیچ نظری موجود نیست: