شنبه، مهر ۲۸، ۱۳۸۶

مسافرها و مسافر کشها

خب به قولی قضیه خیلی ساده هست.حرفه ایها زنده میمونند و بقیه غالبا اگه نتونند خودشونو با شرایط تطبیق بدن زیر دست و پا له میشن.در این راستا مسافرهای حرفه ای خوب میدونند که برا ماشین سوار شدن لازم نیست زیاد دست و پا بزنن و اونهائی که بخوان ببرنشون خودشون جلوشون خواهند ایستاد و همچنین مسافر کشهای حرفه ای هم میدونند که لازم نیست جلو هر کس و نا کسی وایسن که هر کی پایه باشه خودش دست تکون میده و صدا میکنه
پانوشت:استاده وقتی تو حضور غیاب به اسم من رسیده میگه آقای... شما چرا زیاد حرف میزنی؟ من یه نگاه میندازم میبینم همه دارن صحبت میکنن تازه منم تقریبا سرم به کار خودم بود, بعد میگه چرا شما رفتی ته کلاس نشستی؟ میگم خب استاد جا نبود,بعد میگفت بیا این جلو رو این صندلی شکسته هه بشین که ما پیچیدیم به بازی تا بیخیالمون شد,بعد من گفتم خدایا آخه این چطور اینقدر با ما چپ شد یه دفعه؟ که فهمیدم آها! اینا واسه اون علامت فاکیه که واسه اون پسرهء اونور کلاس سر اون شیشکی هائی که داشت واسم می بست نشون دادم. گفتم ببینا! چه نجیب و خجالتی بوده بچه ام و ما خبر نداشتیم!

۶ نظر:

ناشناس گفت...

اتفاقا ، دیروز باسه ی منم همینطور شد ، همه سرشون به حرف گرم بود ؛ اد اومد گیر داد به من که آقا بیا اینی که گفتم چی بود ، بگو ؟
نیست تمام مدت به حرف و خنده مشغول بودم ، مطمئن بود اساسی ضایعم می کنه
قضیه رو باسش گفتم که هیچ ، یه چیزی هم گذاشتم روش ، تحویلش دادم
مث بچه ها نق زد : تو که گوش نمیدادی از کجا گفتی اینو ؟

ناشناس گفت...

می گم سلام خوبی...وقایع نگار....ببخشید.. من به رنگین کمان فکرمی کردم /
توخودرنگین کمان بودی پخش شدروی لب های آسمان
گاهی آبی می شدی / بنفش/ پلنگ ها می پریدن ماه
من می پریدم تو/
پلنگ ها نمی رسیدند به ماه / من نمی رسیدم به تو...نه ..نمی رسیدم به تو

ناشناس گفت...

پانوشته بیشتر حال داد
ولی معلوم شد استاده همین ایران درش خونده!

شقايق گفت...

ey bi adab!

ناشناس گفت...

:D

LoliGameS گفت...

bache mage class jaye in karas???