دوشنبه، آبان ۲۸، ۱۳۸۶

دوست آمریکائی

بکارت کلا چیز بیخود و دست و پا گیریه اما اینها چیزی از اهمیتش کم نمیکنه. در همین راستا ما یه عمری به یاد گرفتن لغت آنگلوساکسون مشغول بودیم اما تا همین تازگیها حتی با یه نفر هم به این زبان صحبت نکرده بودم.اما حالا ببین دفعه اولی با کی لاس زدم؟ یه آمریکائی. چکاره؟ خبرنگار کریستین ساینس مانیتور!
آره کنار خیابون وایساده بود و با یه وضع عجیب غریبی دستشو تکون میداد.زدم بغل ببینم چی میگه که به فارسی نسبتا خوبی گفت ولنجک دربست! فارسیش بدک نبود اما تا فهمید من یه کم انگلیسی بلدم همه اش انگلیسی صحبت کرد.اگه سوالی میکردم جواب میداد وگرنه سرش تو برگه هاش بود یا هم که داشت اس ام اس میفرستاد.میگفت کشور شما عالیه اینجا همیشه پر از خبره.برای سه هفته اومده بود اما میگفت زیاد ایران اومده.از ترافیک شاکی بود یکم اما میگفت همه جا اینجوریاس مثلا استامبول که دو هفته پیش اونجا بوده.لهجه اش هم خیلی عادی بود به نظرم زیاد غلیظ نبود.البته اینا همه اش اول کار بود بقیه اش رو در مورد نقش ایران در عراق , انرژی هسته ای و آینده روابط ایران و آمریکا سوالاتی ازش پرسیدم که اونم واقعا بیطرفانه و منطقی بهشون جواب داد که اتفاقا نظراتمون خیلی هم نزدیک بود تقریبا اما از اونجائی که اینطرفا کسی به سیاست علاقه ای نداره از ذکر جزئیات خود داری میکنم
پانوشت:پسره با باباش شب سوار ماشین بودن که باباهه بهش گفت پسر این گلدسته مسجده؟ گفت نه این برج میلاده!.بعد باباهه گفت 375 متره؟ گفت:نه!410 متره. گفتم عجب!

هیچ نظری موجود نیست: