چهارشنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۶

تهران و دیگر هیچ

خب نمیشه آدم تمام عمرشو توی فضائی زندگی کرده باشه و اون اتمسفر روش تاثیر نگذاشته باشه در این راستا سعی کردم نت ها و فیش هائی که از تهران تو ذهنم مونده رو بریزم بیرون و یه مروری بکنم.دنبال دلیل خاصی هم نباشید که همانند زندگی در خود تهران اینهم دلیل خاصی نداره:
قبل از هر چیز تهران یه عالمه ماشینه که در محاصرهء دودهای خودشون تو خیابون گرفتار اومدند .تهران یعنی بهشت مسافر کشها, یعنی همه چیز در ماشینهای سواری از رابطه با فواحش تا زندگی خانوادگی ,از گردشهائی که جز علافی تو خیابونها آیندهء دیگری واسش متصور نیست تا خف گیری و تجاوز, تهران یعنی زندگی در سطح یعنی فقدان زندگی زیر زمینی یعنی جای خالی ترنهای هوائی ,یعنی یه عالمه جای خالی از تو خیابوناش بگیر تا توی آدماش ,تهران یعنی آدمهای خوبی که بد شدند یعنی آدمهای بدی که خوب بودن رو هنوز از یاد نبردن, یعنی نابودی همه چیز به امید ساختن چیزهای بهتر ,تهران یعنی شهر ممنوعیت همه چیز,شهر یک عالمه پنهان کاری,تهران یعنی ممنوعیت و آزادی همه چیز بطور همزمان ,یعنی شلوغی خیابونها در 365 روز سال, یعنی ناهارهای 500 تومنی ,یعنی سمبوسه و فلافل و پیتزا و شهری که از فست فود فقط ساندویچ کالباس براش مونده, تهران یعنی شرابخانه های تعطیل شده و ایستگاه های متروی هنوز باز نشده, یعنی شهر به ظاهر باکره ها ,یعنی محل نبرد بی امان سنت و مدرنیته و رویش آرام اما بی امان پست مدرنیته, یعنی زندگی دیجیتالی بعنوان آخرین راه فرار از بن بست, یعنی شهر دور برداشتن دو جنسه ها ,شهر زرنگها و پرروها و حرومزاده ها, یعنی مزاحمت خیابانی یعنی شهر همجنس بازی در بی سر و صدا ترین شکل ممکن,یعنی شهر فاکرها یعنی جائی که حتی زنها هم ادعای فاکمن بودن دارند , یعنی شهر خود ارضائی یعنی انکار هر کاری که کردی و میکنی و ادعای کارهای دیگه رو کردن, تهران یعنی رقصهای حال بهم زن یعنی آدمهائی که رقصیدن بلد نیستند,تهران یعنی یه ذره انسانیت و در نهایت تهران جائی است حدفاصل بمبئی و لوس آنجلس!

هیچ نظری موجود نیست: