پنجشنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۸۶

عروسی خون

حالا اگر هم وضع مالیم اینقدر خراب بود که کارم به کمیته امداد و این حرفها میکشید و جیره خور گداخونهء امداد میشدم باز هم عمرا بود که توی مجالس عروسی دسته جمعیش شرکت کنم.عینهو مراسم عروسی همجنس بازها زنها و مردها رو دو تا دو تا بغل هم میشونند و قس علی هذا.بابا اینکه آدم دنبال جشن عروسیو این مسخره بازیها نباشه واسه خودش کلی کلاسه.تو نمیری از خدامه که اصلا جشن عروسی ای در کار نباشه با خود طرف پاشی بری محضر و تمام!.خیلی مستقل و با اعتماد به نفسو این حرفها نیست؟
پانوشت:نزدیک بود تو اتوبان چپ کنم.به نظر خودم اینجوریا نمیومد اما یکی از بر و بچ سابقه دار که عقب نسشته بود میگفت اینجور که تو ماشینو جمع کردی اگه 5 نفر نبودیم یا ماشین پراید بود کله کرده بودیم.یه حساب کردم دیدم باید خدا رو شکر کنم که اینجوری نشد چون عوض اینکه خودم بمیرم و راحت شم(آخه کمربندمو بسته بودم!) من میموندم و یه ماشین اسقاطی و 4 تا جنازه اونوقت کی میخواست جواب بابا ننهء اینا رو بده؟

هیچ نظری موجود نیست: