یکشنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۸۶

نامه ای به یک دوست عزیز

دوست عزیز! بعد اینهمه مدت و در اوج فشار همون موقع که دلم میخواست هر جوری که هست از دست خودم فرار کنم یاد تو افتادم, یاد اینکه چقدر با تو خوش میگذشت ,میدونی ما هیچوقت با هم بحثمون نشد هیچوقت! یه دفعه به این فکر افتادم که بعد اینهمه پیچوندن و دو دره بازی و بی محلی اگه یه زنگ بهم میزدی و میگفتی که بریم فلان جا من مثل همیشه لحظه ای هم معطل نمیکردم. بعضیا میگن مریضی, بعضیا میگن معتاد شدی, بقیه هم میگن زن گرفتی خودتم که یه چیزایه دیگه ای میگی.هیچ مهم نیست. راستی یه چیزی! من از اینکه بعضیا یه تمی رو تو وبلاگشون هی تکرار میکنن خیلی خوشم میاد دوست عزیز, به سرم زده که از این به بعد یه حرفهائی رو به تو بزنم, آخه تو از معدود آدمائی بودی که وقتی از زندگی من رفت دلم براش تنگ میشد.خب بسه دیگه پس ببینیم چه جوری میشه دیگه! باشه؟
پانوشت:هر که گریزد ز خراجات شاه....خار کش غول بیابان شود

۱ نظر:

ناشناس گفت...

hameman roozi haramzadeye orjinali boodim........hata to!