دوشنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۸۶

تنهائی از نوع دوم

دو جور تنهائی داریم:یکی اینکه فقط خودتیو خودت که میشه انزوا هم بهش گفت که در اینحالت تنهائی در شکل مطلق خودشه مثل اینکه آدم توی یه اتاق تنها باشه, اما یه جور دیگه اش اینجوریه که مثلا تو خیابون و اتوبوس و اینها تنهائی اینجا هم با کسی نیستی اما دور و برت پر آدمه.در بین این دو تنهائی, تنهائی اولی قطعا فساد آوره در اونجا هی می شینی و با خودت حرف میزنی, احساساتی میشی و خلا اطرافت نابودت میکنه اما در حالت دوم بعلت حضور دیگران رفتارهات یه حالت کنترل شده و معقول پیدا میکنه و این فرصت رو پیدا میکنی که نقش یه ناظر رو ایفا کنی این تنهائی میتونه نوعی آرمانی از زندگی باشه.در اینحالت مثلا تمام آدمهائی که صبحها تو خیابون از کنار هم رد میشن هم جز جدائی ناپذیری از زندگی هم اند حتی اگه با هم هیچ رابطه ای هم نداشته باشند. بقولی اصلا تعجب آور نبود که اگه فقط یه نفر روی زمین زندگی میکرد "من" دیگه معنائی نمیداشت.احساس میکنم وبلاگ من هم یه چنین حالتی رو داره
پانوشت:اولش یه چیزائی گفتی که فکر کردم یه چیزائی بلدی اما بیشتر که صحبت کردی فهمیدم که اصلا هیچی بارت نیست! (از بیانات استاد در روز دفاع از پروژه)
پانوشت2:یکی از روزنامه ها چند روز پیشا تیتر قشنگی زده بود:"پیرمردها در اسکار سرزمینی دارند!"

۴ نظر:

ناشناس گفت...

تنهایی کار دستت نده؟
من که خواب موندم و ندیدم این دو برادر رو

ناشناس گفت...

خوب ببین بودن تو یکی ازین دو موقعیت خیلی بهتر از اینکه که آدم جزو هیچ کدوم ازین دوتا نوع نباشه!

ناشناس گفت...

kheyli behet fAshar umade gooya !

ethan گفت...

Bishtar khalaee azizam, on feshari ham ke shoma goftid magholeie jensiatie o ma inja varedesh nemishim!