یکشنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۶

بیشتر از این دیگه خیالی نیست

یه جوری بهم نگاه کرد که آره... میتونی خاطرات مشترکمونو مرور کنی! منو میگی!با گریه افتاده بودم به دست و پاشو به خاطر اینهمه سخاوت ازش تشکر میکردم(آقا دارم جدی صحبت میکنم!)
پانوشت:میگفت:شد که یه روزهائی همزمان عاشق 3-4 نفر با هم بودم
گفتم:باریکلا! تو همیشه حرومزادهء اورژینالی بودی!

۳ نظر:

ناشناس گفت...

manam mamolan ham zaman asheghe chan nafaram

ناشناس گفت...

یا مثلا با دانشگامون بچه محل دراومدی!

ناشناس گفت...

خو این جوری که من ازون حروم زاده های یکم که!