شنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۸۶

آبهای مرده

خب دکتر جون! تو به من گفتی که: "بجای اینکه زور بزنی که حرفهای مفید تر بزنی این چرت و پرتهائی که به مغزت میرسه رو بنویس تا بلکن من از طریق اونا روانکاویت کنم", باشه! راستش من خیلی خیلی کم خواب می بینم اما روزا که بیدارم دائم این خیال به سرم میزنه که من یه زنی دارم که از دست من خیلی ناراحته, از اینکه چرا ما اینقدر فقیریم و اینکه من چرا مثل شوهر های مردم زرنگ نیستم.قیافهء زنم یادم نیست اما تقریبا آدم سر به زیر و مظلومیه .میدونی؟ما بچه ائی نداریم یعنی فکر کنم اصلا بچه دار نمی شیم, ما هیچ فامیلی هم نداریم. فکر نمیکنم زیاد هم همو دوست داشته باشیم, به نظرت اینا کمک می کنه به فهم صورت مسئله؟
میان پرده:دوست عزیز خدائی ما چقدر بی ادبیم؟ میدونی تازگیها چه لفظی افتاده تو دهنم؟ کی.ر تیز بازی! آخر خنده اس تو نمیری!
پانوشت:یکی از دخترائی که سابق بر این بچه محل ما بود هم بازیگر شده, منکه ندیدم اما میگن توی یکی از تبلیغای پی.ام.سی بدون حجاب اسلامی بغل یه پسره تو رختخواب خوابیده و با هم یه چیزایی رو تبلیغ میکنن....چه میدونم والا!

هیچ نظری موجود نیست: