چهارشنبه، آذر ۲۹، ۱۳۸۵

اعترافات یک ذهن خطرناک

یه چیزی میخوام بگم که از صمیم قلب بهش اعتقاد دارم شک نکنید:از همتون تو وبلاگ نویسی بهترم .برید کنار بذارید باد بیاد که اصلا عددی نیستید.خدا رو شکر که منتظر هیچ بلا نسبت خریم نیستم که بیاد اینجا رو بخونه که شق درد بگیرم
پانوشت:مثلا قرار شد سعی کنم که یه پست مینیمالی چیزی بنویسم که یکم خواننده هام زیاد بشه.اینم که اینجوری ریده شد توش
پانوشت2:رفقا با دلسوزی میگن:شاطر یه ذره تو وبلاگت راحت باش حرفهای سکسی بزن,فحش بده اینجوری که داری نابود میشی.ای دهن شماها رو من گائیدم,شما اگه فحش دوست دارین بیاین تو خیابون تا دلتون میخواد بهتون فحش ببندم.مگه تو وبلاگ جای فحش دادنه!من دلم میخواد در مورد مشکلات بزرگ بشری صحبت کنم.نه اینکه امشب تنهائی بهم فشار آورده لا پام درد گرفته

هیچ نظری موجود نیست: