جمعه، آذر ۱۷، ۱۳۸۵

موشها و دانشجوها

با اینکه اکثر روزها محل عبورم از خیابانه انقلابه اما در روز دانشجو نمیدونم گذرم به اونطرفها نیفتاد یا اینکه زمانیکه داشتم رد میشدم دیگه غائله ختم شده بود که چیزی از شلوغیهای دانشجوها رو ندیدم.به هر حال چیزی که این وسط واسم جالبه تبحر و تجربهء جمهوری اسلامی در مهار این تجمعاته.گویا فرمولشون هم از این قراره که تا جائیکه میتونی نیرو جمع کن بعد از در تعامل و گفتگو وارد شو فرمولی که گویا در تمام جهان هم پذیرفته شده اس
خودم پارسال در یکی از این تجمعات بصورت ناظر حاضر بودم یادمه که عینا همین فرمول به اجرا در اومده بود و دانشجویان اینقدر سنگ در خیابان کوی دانشگاه ریخته بودند که خیابون بسته شده بود صبح زود بود و زیاد کسی تو خیابون نبود.مامور ارشد نیروی انتظامی خطاب به سر دستهء اونها میگفت من میخوام با شما مذاکره کنم اونهم که صورتشو پوشانده بود میگفت ما حرفی با شما نداریم,خسته شدیم ,آزادی میخوایم و از این حرفها.ماموره میگفت آخه تو واسه چی صورتتو پوشوندی ما همه چی رو راجع به شما میدونیم.البته یه چند تائی هم بودند که حتی صورتشونم نپوشانده بودند از جسارتشون خیلی خوشم اومد.خلاصه اونها هی داشتن با هم صحبت میکردند و کلا بحث داشت خسته کننده میشد بطوریکه اون رفتگر افغانی خیابون هم داد میزد که بابا برید تو بذارید ما خیابونو جارو کنیم بریم به زندگیمون برسیم.بحث همچنان در شدت و ضعف بود تا اینکه یه دفعه یادم نیست اون مامور نیروی انتظامی چی گفت که دانشجوها دوباره داغ کردند شروع کردند به پرتاب کردن سنگ.از اونطرف دیدم نائب رئیس دوم مجلس هم از اونطرف پیداش شدو رفت در جمع دانشجوها,منم دیدم داره دیرم میشه رفتم پی کارم.عصر که برگشتم دیدم همه چی مثل هر روزه بطوریکه اگه با چشمهای خودم ندیده بودم باورم نمیشد که صبح اونجا چنان بساطی بر قرار بوده.چند روز بعد هم شهرداری چند تا شمشاد نو جای اون چند تا شمشادی که توی این قضایا سوخته بود کاشت تا آب از آب تکون نخوره
اونروز دیوار کوی دانشگاه یه در گنده آهنی داشت که زنجیر شده بود.دانشجوها اونو وا کرده بودند و این بساطو به پا کرده بودند در نتیجه چند وقت بعد که آبها از آسیاب افتاد جای اون در یه دیوار کشیدن که همه چی دو قبضه بشه.خلاصه بالا رفتیم ماست بود قصهء ما راست بود , پائین اومدیم دوغ بود قصه ما دروغ بود
نتیجه اخلاقی:تا وقتیکه آگاهی و اندیشهء واقعی بر تمام شئون ما حاکم نشه همچنان در قلعهء حیوانات گرفتاریم

هیچ نظری موجود نیست: