یکشنبه، آذر ۱۷، ۱۳۸۷

تثبیت مرزها برای یک امپراطوری از هم پاشیده

اینجا من و چند تا از دور و بریها که سر جمع به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسند دنیا رو در کنار هم می گذروندیم همون موقع که ریچاردها مری بویلن ها رو در آغوش می کشیدن و کاترینها سودای قدرت طلبی در سر می پروراندند. ما نظاره گر ظهور و سقوط امپراطوریها و فاحشه ها, معصومیت گناهکارها و فساد لذت طلبها بودیم و اونقدر انصاف داشتیم که خیلی از بدیهای اونها و خوبیهای خودمون رو به حساب تقدیر بگذاریم. حالا هم اگر تقدیر و آدمهاش از وقاحت سیری ناپذیر این بازیگرهای کهنه خسته شدند و می خواهند که نوبت رو به گوشه نشینان آلتونا بدهند باید بدانند که امثال ما اگرهم پا در این راه بگذاریم خیلی بعید و دیر خواهد بود برای مرعوب شدن به اون کهنه فسادهائی که مفسدین عالم زرنگی خودشون میدونند و سخت تر از اون فراموش کردن اینکه ماها اگر سرمایه ائی داریم همانا زخمهائیست که فکر میکردم به محض عوض شدن شدن شرایط فراموش بشوند اما اونها به من ثابت کردند که خیلی عمیقتر از این صحبتها هستند حتی عمیقتر از اینکه یکسال رو اردوگاه های کار اجباری مجبور به دیدن قطارهائی باشی که به سوی سرزمینهای آزاد در حرکتند.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

از کتابی چیزی بود؛منبع بذار ؛ اگر هم که از خودت بود ، کتابشو بنویس،من میخرم جون اتان