سه‌شنبه، آذر ۲۰، ۱۳۸۶

چهار راه مدنیت

یه خیابونی سر راه من نزدیکای خونمون هست که من اسمشو گذاشتم خیابون سانفرانسیسکو. گل و گشاده و تر تمیز و دنج, بعد یه شیب سکسی ای هم داره که همیشه منو یاد خیابونهای سانفرانسیسکو میندازه. خلاصه اونجا یه چهار راهه مشتی ای هم داره که فقط یه چراغ چشمک زن بیشتر نداره, چون لازم هم نمیشه اما امشب وقتی رسیدم به سانفرانسیسکوی محبوب خودم دیدم که بد جوری قفل شده نه چراغی بود و نه افسری خلاصه بستر خوبی مهیا شده بود که همه ذات بدوی خودمونو نشون بدیم نتیجه اینکه چهار راه چنان قفل شده بود که هیچکس نمیتونست رد بشه مام سر راهی که با وجودی اندکی نظم و قانون میشد مشکلشو پنج دقیقه ای حل کرد یه ساعتی معطل شدیم. البته چند تا آدم درست حسابی هم پیدا شدند که سعی کنن به نوبهء خودشون چهار راه رو یه مدیریتی بکنن اما راستش ما وحشیتر از این حرفها بودیم البته یه عده هم که حرومزادگی ارشد خونده بودن و علاوه بر بدویت بوق زدن رو هم در دستور کار قرار داده بودن که خودم یکیشون رو که بغلم بود شخصا گاز گرفتم تا صداش بیفته.خلاصه میمونها اونشب یک شب سرد رو پشت سر گذاشتن تا فرداش یکی پیدا بشه که با کشتن نصفشون نظم و ترتیب رو به بقیشون یاد بده
پانوشت:آقایون! اونهائی که در حق ما خیانت کردند حرف تازه ای برای گفتن ندارند! اونیکه ناگفته ای داره مائیم که تا حالا نجابت کردیم و چیزی نگفتیم:
هزار بار سوختم و دم بر نیاوردم/ آتشی که می سوزاند هر لحظه از نای تا جگرم!

۱ نظر:

ناشناس گفت...

bad onvaght shoma sanfrancisko bodin? bad shoma najib hastino hich vaght eteraz nemikonin? nakone man gaz gereftam :D