جمعه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۵

خف گیری

بازم یه جمع آسمون جل دیگه چند تا بظاهر رفیق توی وقت اضافه زندگیشون سعی دارن از زیر فشارها فرار کنن
اولی:آره حکایت اون رفیق ماست میگه دختره رو گرفتیم خف کردیم اما خداییش دست به جیبش نزدیمو و پولاشو بر نداشتیم
دومی:منظورت چیه که خفتش کردن؟
اولی:هیچی دیگه خفتش کردن انداختنش تو ماشین و بردن ترتیبشو دادن دیگه
دومی:اونوقت یعنی با یارو صنمی هم از قبل نداشتن؟
اولی:نه دیگه خفتش کردن بابا
دومی:طرف کاسبم نبوده یعنی؟
اولی:نه بابا خفتش کردن دیگه
دومی:یعنی طرف اینکاره هم نبوده همینجوری یه دفعه کشیدنش تو ماشین و بردن بهش تجاوز کردن؟
اولی:اوهوم
دومی:عجب خرائین بابا میخواستی بهشون بگی اینکار اعدام داره
اولی:نه بابا اونجا که اینا کار میکنن تو بیابونه اونطرفا اصلا خبری نیست
اولی همچنان خونسرد و با عشق به سخنانش ادامه میده و دومی هم اندکی با تعجب فکر میکنه
.......
"...اولی:آره یارو میگفت"تو نمیری خفتش کردیم ولی دست به پولاش نزدیم

هیچ نظری موجود نیست: