پنجشنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۸۴

حکایت عذاب وجدان دائمی آدمی

دیشب تلویزیون دوباره "بی خوابی" رو نشون داد. قصه همونطور که میدونید راجع به کاراگاه ویل دورمر کهنه کاره که در حین انجام یکی از ماموریتهاش به اشتباه همکارش رو میکشه و از اون به بعد دچار عذاب وجدان شدیدی میشه که بی خوابیش توی سرزمینی که شب نداره اونو تشدید میکنه و از اون بدتر شاهدیه که در واقع همون قاتل دختر 17 ساله ائی است که پلیس دنبالشه.به نظر من این قصه بیشتر محملی شده(مخصوصا در نسخه امریکائی) برای بررسی وجدان انسان و نوع عکس العملهائی که به شرایط نشون میده اینجا شخصیت پلیس جدا دچار یک اشتباه شده اما قاتل هم عمل سادیستیک خودش رو صرفا یک اشتباه قلمداد میکنه اما با این فرق که حاظره برای نجات خودش هر چند نفر رو که لازم باشه قربانی کنه. به نظر من نسخهء آمریکائی برخورد انسانی تری نسبت به نسخهء نروزی با قضیه داشته چون همانطور که میدونید در نسخهء آمریکائی کاراگاه فیلم با مردن راحت میشه ولی در نسخهء اروپائی عذاب وجدانهای کاراگاه تمومی نداره. البته قصه علت این قضیه رو به قبل مربوط میدونه زمانیکه کاراگاه برای تکمیل مدارک پرونده یک قاتل منحرف مقداری در پرونده دست برده و به همین خاطر در انتهای فیلم همکارش رو از انجام چنین کاری منع میکنه و او رو به رو در رو شدن با حقیقت به همون شکلی که هست دعوت میکنه

هیچ نظری موجود نیست: