جمعه، فروردین ۲۷، ۱۳۸۹

آخر الزمان من

یه دفعه همه چی درست شد، آدم بدها نابود شدند ، آدم خوبها همدیگه رو پیدا کردند، بچه ها بزرگ شدند ،پیرها جوون شدند ،اونهائی که بدبخت بودند تازه فهمیدن که زمانی خوشبخت بوده اند و خوشبختها تازه متوجه گذشته های رقت بارشون شدند. خلاصه هرکی هر جور تونست سنگها رو جوری روی کفه های ترازو گذاشت که اختلافها بیشتر و بیشتر بشه. "اما این آخر قصه نیست برادرها! تورو خدا ایمانتونو از دست ندید"، یحیای تعمید دهنده هنوز اونجا وایساده بود و سعی میکرد موعظه کنه بیچاره گان رو .

هیچ نظری موجود نیست: