پنجشنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۷

یک یادگاری کوچک

بعضی موقعها بعضی از آدمهای گمنام یه تاثیراتی یه سری جاها میذارن که کم بزرگ نیست. نمونه اش همین پدر و مادر پارسا پیروزفر با این اسمی که روی بچه شون گذاشتند,خب مسلما در اون سی و اندی سال پیش که اونها چنین اسمی رو انتخاب کردند فراوانی چنین اسمی شاید به تعداد انگشتان یکدست هم نمیرسیده اما حالا وقتی میرم و یه نگاهی به آمارهای ثبت احوال میندازم میبینم که این اسم در یک دههء گذشته مرتبا سیر صعودی داشته و اساسا به یکی از کاندیداهای اصلی برای نامگذاری تبدیل شده, و اگر کسی اولین بار این اسمو برای کسی غیر از پارسا پیروزفر شنیده خب خیلی کارش درسته. به هر حال اینم یه جورشه
پانوشت:شاعر بودن و فراتر از اون احساساتی بودن یه نقطه ضعفی داره اونم اینه که آدمو به یه معنا تموم میکنه و دیگه برگ برنده ای رو در دست آدم باقی نمیگذاره. خب به نظر من نه اینکه آدمها با برگه هائی که در دست داره بازی نکنه اما خب ترجیح داره که آدم برگهای خودش رو هر جائی و سر هر بازی ای خرج نکنه

۱ نظر:

ناشناس گفت...

bala be dur! Parsa?? ;)