جمعه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۶

اسطوره های منحرف

خب هر رابطه ای به نظرم تشکیل میشه از یه پیشنهاد و یه جواب که البته میتونه از طرف هر کسی به هر کسی و در هر بازهء زمانی ای اتفاق بیفته اما انگار شرایط در اسطوره های عاشقانه زبان فارسی کاملا به گونه ای دیگر باشه.در اینجا طرفین عبارنتد از یک سادیست خود آزار (عاشق) که برای رسیدن به کسی که گویا هیچ اراده و خواسته ای از خودش نداره هر کاری میکنه تا آخرش هم به فاک فنا بره و کلکش کنده بشه. واقعا باید چنین تعریفی از یک رابطهء عاشقانه رو به آتش کشید. بله منظورم همون لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد خودمونه.اصلا کل این دو منظومه از نظر هر گونه منطقی چرند محضه.بابا خب تو از یکی خوشت اومد بهت پا نداد , جور نشد.... هر چی! برو گمشو دنبال زندگیت دیگه این سیریش بازیها یعنی چی؟ شاید بعضیها بگن خب دیگران نمیگذاشتند که این روابط سر بگیره اما من یادم نمیاد که تو کل این دو مجموعه لیلی و شیرین تلاشی و یا ابراز علاقهء خاصی در مورد این روابط کرده باشند فقط شیرین نه گذاشت و نه برداشت یک کاره پرید تو بغل خسرو!
راستش وقتی یه مروری کردم این دو قصه رو تو ذهنم خواستم فحشو بکشم به کل ادبیات فارسی که دیدم این قضیه به بدنهء ادبیات فارسی چه ربطی داره؟ سر دستهء چنین عقایدی یه نفر بوده به اسم نظامی که اونم بهر حال نظر خودشو گفته. مشکل از اون حرامزاده هائی بوده که با بزرگ کردن قضیه, چنین مزخرفاتی رو به اسطوره های عشق پارسی تبدیل کردند

۶ نظر:

ناشناس گفت...

az harchi matlabe marbot be eshghe halam be ham mikhore

Veron گفت...

tahlile jalebi bood! doos dashtam!

. گفت...

سلام!
مرسی از کامنت هاتون ...
من چین و کشورهای شرق رو هم علاوه بر روسیه و اینا دوس دارم.

sima گفت...

ey baba in nezamiam ke terkunde

ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.