شجاعت من رو یادت میاد؟ شجاعت در ایستادن بر سر چیزهائی که دوست می داشتم, و شجاعت خودت رو یادت میاد؟ شجاعت در زیر پا گذاشتن علایق دیگران و حماقت خطاب کردن آنها؟ من حماقتها و ترسهای خودم رو داشتم و تو خشمها و خودخواهی های خودت رو. اما الان صحبت من از شجاعت شاید بخاطر این تفنگیه که الان کنارم خوابیده و کسی غیر از من حاضر به قبولش نیست. نه بخاطر دلتنگی تو و یا اون توهم احمقانه که بعضیها مثل تو اینجور موقعها گرفتارش میشن که:آره, اون یه روز جای خالی منو احساس خواهد کرد همانند جای خالی یک ترکش در بدن یک مجروح...
۷ نظر:
خیلی مخلصیما فرمانده
همچنان نوشته هات به دل میشینه. خیلی صریح اون توهم رو شرح دادی. و عرض شود که خیلی ارادتمندیم
انگار نمینویسی دیگه...ولی قشنگ بود...تقابل شجاعت و حماقتی که منم درگیرشم
شجاعت یا حماقت مساله این است :دی
جمله اخر خیلی قشنگ بود یه حس جالبی بهم داد
Chera akharin!?
خوبی؟
آقا ما وبلاگتون رو دوس داشتیم..
نه! نه! هیچکس اینجا رو دوست نداشت
ارسال یک نظر