سه‌شنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۸۷

بر و بچ تقدير

يه روزي يه دختر دهاتيه بود كه يه مرده با زن و 4 تا بچه خواستگارش بود. خانوادهء دختره هم راضي بودن به اين وصلت تا اينكه جلز و ولزهاي بچه هاي اون مرده باعث شد كه قيد گرفتن اون دختره رو بزنه و اون دختره هم زن يه جووني همسن خودش شد و يه 20 سالي گذشت, حالا شوهر همون دختره نه يكي كه دو تا هوو سرش آورده.ميدوني؟ تقديره ديگه, بعضيا بهش ميگن دستني!
ميان پرده:هر چي وايميسم زير سقف آسمون كلاهم پر از بارون نميشه كه نميشه!
پانوشت:اوهوي! نذاريد ماهياتون تو تنگ بميرن ها! چه ميدونم مثلا وقتي داريد ميريد پارك گفتگو كه از هم لب بگيريد ماهياتونم ببريد بندازيد تو حوضش ديگه,باشه؟

۳ نظر:

ناشناس گفت...

خوب بهانه ای دادی دستمون
البته اگه ماهی ای زنده مونده باشه

ناشناس گفت...

عزیز دل برادر این جوونای بی نوا ماهی قرمزشون کجا بود که واسه پارک رفتن بهونه ش کنن؟!

http://negarakha.blogfa.com/post-379.aspx

ناشناس گفت...

chera bazi nakardi?